خشمگن. خشمگین. غضبناک، رنگ برگردانیدن. (از منتهی الارب). متغیّر شدن: اسف ّ وجهه (مجهولاً) ، تغیّر کأنّه ذرّ علیه الرماد. (اقرب الموارد) ، در پی کارهای دون شدن. (منتهی الارب). از پی کارهای دون فراشدن. (تاج المصادر بیهقی) ، کارهای دنی خواستن، از یار خود گریختن و کناره گزیدن، باریک گرفتن کار را، کاه خشک و علف دادن شتر را، پست پریدن مرغ، لگام دادن اسب را. (منتهی الارب) ، نزدیک گشتن. (زوزنی) ، نزدیک شدن چیزی بزمین. (تاج المصادر بیهقی) ، نزدیک شدن ابر از زمین. (منتهی الارب) ، کسی را بر مکیدن چیزی داشتن. (زوزنی) ، تیز نگریستن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، دائم نگریستن، فرودآوردن فحل سر خود را برای گزیدن، پراکندن دوا بر جراحت، پراکندن سرمه و مانند آن بر بن دندان و جز آن. (منتهی الارب). چیزی نرم بر جائی پراکندن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی نرم بر جائی افشاندن، رسیدن به چیزی. (منتهی الارب)