معنی ازنم
- ازنم (اَ نُ)
- موضعی در قول کثیر بن عبدالرحمن:
تأملت من آیاتها بعد اهلها
باطراف اعظام فأذناب أزنم
محانی آناء کأن ّ دروسها
دروس الجوابی بعد حول مجرّم .
و براء بجای زاء نیز روایت شده و ازنم، اکثر و اغلب است. (معجم البلدان) ، خوددارتر. بی بهره تر: ازهد الناس فی العالم اهله و جیرانه
