آرمنده. ارمند. آرام. ساکت. آرمیده. (آنندراج). آرام گرفته. (آنندراج). مخفف آرمیده بود. (جهانگیری). مقابل ارغنده (پرآشوب) : گه ارمنده ای و گه ارغنده ای گه آشفته ای و گه آهسته ای. رودکی. کمان را بزه کرد بهرام گور برانگیخت زان دشت ارمنده شور. فردوسی. چه باید که ارمنده گیتی چنین پرآشوب گردد ز درد و ز کین. فردوسی.