جدول جو
جدول جو

معنی ارمنده

ارمنده
(اَ مَ دَ / دِ)
آرمنده. ارمند. آرام. ساکت. آرمیده. (آنندراج). آرام گرفته. (آنندراج). مخفف آرمیده بود. (جهانگیری). مقابل ارغنده (پرآشوب) :
گه ارمنده ای و گه ارغنده ای
گه آشفته ای و گه آهسته ای.
رودکی.
کمان را بزه کرد بهرام گور
برانگیخت زان دشت ارمنده شور.
فردوسی.
چه باید که ارمنده گیتی چنین
پرآشوب گردد ز درد و ز کین.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا