جدول جو
جدول جو

معنی ارقب

ارقب
(اَ قُ)
جمع واژۀ رقبه، یا مار نر و مادۀ آن رقشاء است. ج، اراقم. (منتهی الأرب) :
شیری که شهنشاه بدان شیر نهد روی
از بیم شود موی بر او افعی ارقم.
فرخی.
مبارزان را گردد در آن زمین از بیم
بدست نیزه و زوبین چو افعی ارقم.
فرخی.
خاقانیا ز عالم وحشت مجوی انس
کانفاس عیسی از دم ارقم نیافت کس.
خاقانی.
با لطف کفش گرفت تریاق
چون چشم گوزن، کام ارقم.
خاقانی.
عقرب ندانم امادارد مثال ارقم
از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر.
خاقانی.
صد کاسه انگبین را یک قطره بس بود
زان چاشنی که در بن دندان ارقم است.
ظهیر فاریابی.
خلاف حضرت تو موی کرده بر تن اعدا
ز باد رمح تو افعی، ز بیم تیغ تو ارقم.
امامی هروی
لغت نامه دهخدا