جدول جو
جدول جو

معنی اذلغ

اذلغ
(اَ لَ)
از اعلام مردان عربست، اذم به، خوارمند نمود او را (صلته بالباء) ، یا بمعنی ترکه مذموماً فی الناس، باشد، اذمام فلان، کردن کاری و از آن سزاوار نکوهش شدن او. برای عملی درخور نکوهش شدن. کاری کردن که بدان بنکوهند. (تاج المصادر بیهقی) ، معیوب شدن، اذم ّ له و علیه، گرفت برای او زینهار، اذمام کسی، زنهار دادن. (تاج المصادر بیهقی). امان دادن. زینهار دادن او را. رهانیدن او را، بازپس ایستادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، اذمام رکاب قوم، مانده گردیدن شتران ایشان و سپس ماندن از شتران دیگر و همچنین است اذم ّ به بعیره، اندک شدن آب چاه. (تاج المصادر بیهقی)
نره. ایر، زیرکان، بسیار یاری گران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا