بگزاردن. توختن. پرداختن (دین و مانند آن). تأدیه کردن. دادن. تسلیم کردن. کارسازی کردن. واپس دادن. قضا کردن. تقضیه. وفا. ایفاء. موافات. استیفا کردن: پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). - ادا کردن حق کسی را، گزاردن حق او: دولت حقوق من بتمامی ادا کند هرگه که پیش شاه مدیحی ادا کنم. مسعودسعد. - ادا کردن دین، گزاردن و پرداختن و توختن وامی را: قرض است کرده های بدت نزد روزگار تا در کدام روز که باشد ادا کند. ؟