- اداکردن
- گزاردن توختن تختن
معنی اداکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گزاردن پس دادن باز پرداختن توختن
به جای آوردن، گزاردن
ندادادن خطاب کردن ظوازدادن: مبشران سعادت برین بلندرواق همین کنندندابرممالک آفاق. (سلمان ساوجی. آنند)
ویچاردن
واچیدن واژیدن
سر باز زدن امتناع کردن سرباز زدن ابا داشتن ابا آوردن
دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن، در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است)
تنبیه کردن، تادیب
توخته
بجا آمدن گزارده شدن اجرا گردیدن، پرداخت شدن
شنا کردن
داویدن
فرهیختن، فرهیزش
پیشکش کردن
ذکر کردن
نفخ، ورم و متورم شدن
بدرفتار کردن با او، ظلم کردن
عودت دادن، پس دادن
صیقل و جلا دادن
مرغ را با گفتن جاجا بلانه کردن، گشتن و سرکشیدن مرغ برای پیدا کردن جایی مناسب که تخم نهد، شی یااشیائی را در جاهای متعدد نهادن
ستایش کردن مدح گفتن، حمدگفتن محمدت کردن
اصطلاح قهوه خانه های قدیم پیاله (قهوه) خود را از راه دوستی و تواضع بدیگری دادن
کوشش کردن سعی کردن: (خیلی جد کردم که رضایت خاطراو را فراهم کنم)
منفصل کردن سوا کردن، دور کردن، تمیز دادن
معین کردن
لاف زدن
فرمودن
نیوتیدن
نمایاندن، هویدا کردن
خواندن خوانش بانگ کردن آواز دادن آوازی از شیئی بیرون آمدن، کسی را به نام خواندن و احضار کردن: حسن را صدا کرد و گفت
تنبیه کردن، تربیت کردن
بیان کردن، به خاطر آوردن، طلب کردن
صرف نظر کردن از جان یا مال یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی، برای مثال یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲ - ۶۳۲)
از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر، سوا کردن، قطع کردن، از هم دور کردن، برگزیدن، متمایز کردن، جدا ساختن