جدول جو
جدول جو

معنی احیاء

احیاء
(عِشْ وَ / وِ نُ / نِ / نَ)
احیا. زنده گردانیدن. زنده کردن: و تواتر دخلها و احیاء اموات و ترفیه ایشان به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه).
از مثال شه امید مردۀ من زنده گشت
روح را برهان احیا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم.
سعدی.
- احیاء ارض، احیاء موات.
- احیاء موات، احیاء ارض. آباد کردن زمین ویران و عمارت خراب. آبادان کردن زمین و جز آن
، خشم، درد دل که از اندوه پیدا شود، ناله
لغت نامه دهخدا