جدول جو
جدول جو

معنی احیاء - جستجوی لغت در جدول جو

احیاء
حی ها، زندگان، جمع واژۀ حی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
فرهنگ فارسی عمید
احیاء
رونق دادن، شب زنده داری کردن، شب را به عبادت گذراندن، در تشیع، هر یک از شب های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان که در آن شب زنده داری و عبادت می کنند، شب قدر، در علم شیمی ترکیب شدن جسم با هیدروژن، در کشاورزی آباد کردن زمین کشاورزی، کنایه از بهبود بخشیدن حال یا وضع کسی یا چیزی، زنده کردن
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
فرهنگ فارسی عمید
احیاء
(عِشْ وَ / وِ نُ / نِ / نَ)
احیا. زنده گردانیدن. زنده کردن: و تواتر دخلها و احیاء اموات و ترفیه ایشان به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه).
از مثال شه امید مردۀ من زنده گشت
روح را برهان احیا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم.
سعدی.
- احیاء ارض، احیاء موات.
- احیاء موات، احیاء ارض. آباد کردن زمین ویران و عمارت خراب. آبادان کردن زمین و جز آن
، خشم، درد دل که از اندوه پیدا شود، ناله
لغت نامه دهخدا
احیاء
(اَحْ)
موضعی است نزدیک مصرمنسوب به بنی خزرج. (منتهی الارب). قریه هائی است واقع در کنار نیل از جهت صعید که آنها را احیاء بنی خزرج گویند و آن شامل حی ّ کبیر و حی ّ صغیر است و بین آنها و فسطاط قریب ده فرسنگ مسافت است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
احیاء
(اَحْ)
جمع واژۀ حی ّ. زنده ها. زندگان: و لا تحسبن ّ الذین قتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون. (قرآن 169/3).
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه، موتی و احیا.
خاقانی.
، هیچ. هرگز
لغت نامه دهخدا
احیاء
زنده شدن، نو جان شدن، جان گرفتن، جمع حی، زندگان، قبیله ها خاندانها. زنده کردن زنده گردانیدن، آباد کردن زمین زراعت کردن اراضی موات، شب را بعبادت گذرانیدن، زندگی زندگی از نو. یا شبهای احیاء. شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان (نزد شیعه)
فرهنگ لغت هوشیار
احیاء
((اَ))
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندان ها
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
فرهنگ فارسی معین
احیاء
((اِ))
زنده کردن، آباد کردن زمین، شب را به عبادت گذرانیدن، شب زنده داری کردن، زندگی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
فرهنگ فارسی معین
احیاء
زندگان، زنده داری، زنده کردن
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
فرهنگ واژه فارسی سره
احیاء
إحياءٌ
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به عربی
احیاء
Resuscitation, Revitalization
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به انگلیسی
احیاء
(FR) réanimation, (FR) revitalisation
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به فرانسوی
احیاء
подібність
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به اوکراینی
احیاء
(SW) uokoaji, (SW) ufufishaji
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به سواحیلی
احیاء
одинаковость
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به روسی
احیاء
(DE) Wiederbelebung, (DE) Revitalisierung
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به آلمانی
احیاء
احیا، احیای، رنسانس، احیاء
دیکشنری اردو به فارسی
احیاء
یکسانی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به اردو
احیاء
অভিন্নতা
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به بنگالی
احیاء
동일성
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به کره ای
احیاء
(TR) hayata döndürme, (TR) canlandırma
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
احیاء
(PL) reanimacja, (PL) rewitalizacja
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به لهستانی
احیاء
同一性
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به ژاپنی
احیاء
זהות
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به عبری
احیاء
समानता
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به هندی
احیاء
(ID) resusitasi, (ID) revitalisasi
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
احیاء
(NL) reanimatie, (NL) revitalisatie
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به هلندی
احیاء
(ES) resucitación, (ES) revitalización
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
احیاء
(IT) rianimazione, (IT) rivitalizzazione
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
احیاء
(PT) ressuscitação, (PT) revitalização
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به پرتغالی
احیاء
相同
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به چینی
احیاء
ความเหมือนกัน
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
دیکشنری فارسی به تایلندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احقاء
تصویر احقاء
سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احکاء
تصویر احکاء
استوار بندی، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احفاء
تصویر احفاء
برکشیدن، برتری دادن
فرهنگ لغت هوشیار