معنی احوج احوج (اَ وَ) محتاج تر. حاجتمندتر. نیازمندتر. اعوز. اعدم، چیزی سبک و چست. آنکه بر اوچیزی فوت نشود، سیاه، نیک راننده، نیک کارگذار، الجامع لما یشدّ من الامور به، من الحوز و هو الجمع لغت نامه دهخدا