جدول جو
جدول جو

معنی احکام

احکام
(عَ فَ)
محکم کردن. استوار کردن. (تاج المصادر). استوار گردانیدن. (منتهی الارب) : و ساختن وجوه عذر و عتاب و احکام وثائق... تا بر وجه اولی و احری ادا کرده آید. (چهارمقالۀ عروضی). شرائط تأکید و احکام اندر آن (وثیقت) بجای آورد. (کلیله و دمنه) .در احکام قواعد عدل و تمهید بساط انصاف افزود. (ترجمه تاریخ یمینی). تأثیرات و تأثرات ارضی و سماوی در تکمیل اسباب احکام آن دست در هم داده اند. (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا