معنی ابنم
- ابنم (اِ نُ)
- پسر. ابن. و نون آن در اختلاف تراکیب تابع میم است و به سه حرکت معرب شود، گره در رسن، گره در چوب، دژک نی، یعنی گره آن، دژک ساق، یعنی قوزک آن، سر حلقوم اشتر. غلصمۀ بعیر، مرداستواررای، دشمنی. عداوت. احن. حقد. کین. کینه، وصمت. عیب. آهو، تباهی، بیماری ضد طبع. ج، ابن
