বোঝা درک کردن، برای درک، بار، درک، فهمیده شده، فهمیدن ادامه... دَرک کَردَن، بَرایِ دَرک، بار، دَرک، فَهمیدِه شُدِه، فَهمیدَن دیکشنری بنگالی به فارسی