থামানো متوقّف کردن، برای توقّف، ایستادن، جلوگیری کردن ادامه... مُتِوَقِّف کَردَن، بَرایِ تَوَقُّف، ایستادَن، جِلوگیری کَردَن دیکشنری بنگالی به فارسی