معنی ঢোকানো - جستجوی لغت در جدول جو
ঢোকানো
در هم پیچیدن، درج کنید
ادامه...
دَر هَم پیچیدَن، دَرج کُنید
دیکشنری بنگالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
টপকানো
چکیدن، روکش کردن
ادامه...
چِکیدَن، روکِش کَردَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
উসকানো
آغاز کردن، تحریک شده است
ادامه...
آغاز کَردَن، تَحریک شُدِه اَست
دیکشنری بنگالی به فارسی
আটকানো
بازداشت کردن، مسدود کردن، رهگیری، چسباندن
ادامه...
بازداشت کَردَن، مَسدود کَردَن، رَهگیری، چَسباندَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
কঁকানো
تکان خوردن، پیچ خورده
ادامه...
تَکان خُوردَن، پیچ خُوردِه
دیکشنری بنگالی به فارسی
ঘোরানো
چرخیدن، چرخاندن
ادامه...
چَرخیدَن، چَرخاندَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
কোঁকানো
مارپیچ کردن، پیچ خورده، فر کردن، پر پیچ و خم
ادامه...
مارپیچ کَردَن، پیچ خُوردِه، فِر کَردَن، پُر پیچ و خَم
دیکشنری بنگالی به فارسی
ঝলকানো
درخشیدن، چشمک زن، درخشان شدن
ادامه...
دِرَخشیدَن، چِشمَک زَن، دِرَخشان شُدَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
ঢালানো
ریختن، بازیگران
ادامه...
ریختَن، بازیگَران
دیکشنری بنگالی به فارسی
ভটকানো
پیاده روی طولانی کردن، به بیراهه رفتن
ادامه...
پیادِه رَویِ طولانی کَردَن، بِه بیراهه رَفتَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
তাকানো
نگاه کردن
ادامه...
نِگاه کَردَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
ছোপানো
خال خالی کردن، رنگ شده
ادامه...
خال خالی کَردَن، رَنگ شُدِه
دیکشنری بنگالی به فارسی
মোড়ানো
بستن، پیچیده شده است
ادامه...
بَستَن، پیچیدِه شُدِه اَست
دیکشنری بنگالی به فارسی
শুকানো
خشک کردن
ادامه...
خُشک کَردَن
دیکشنری بنگالی به فارسی
লুকানো
پنهان کردن، پنهان شده است، پنهان
ادامه...
پِنهان کَردَن، پِنهان شُدِه اَست، پِنهان
دیکشنری بنگالی به فارسی
বোঝানো
نشانه گذاری کردن، برای درک
ادامه...
نِشانِه گُذاری کَردَن، بَرایِ دَرک
دیکشنری بنگالی به فارسی
মটকানো
خشک شدن، پیچ و تاب
ادامه...
خُشک شُدَن، پیچ و تاب
دیکشنری بنگالی به فارسی
কারাগারে ঢোকানো
حبس کردن، به زندان انداختن
ادامه...
حَبس کَردَن، بِه زِندان اَنداختَن
دیکشنری بنگالی به فارسی