- یکطرفی
- ازیک جانب، فیصله حل و فصل. یا یکطرفی کردن کاری را. کار را ختم کردن: ... یا دو سال صبر کند تا من کارم را با امیر ارسلان یکطرفی بکنم
معنی یکطرفی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکسویه
یک جانب، یک سمتی، یک سویی
ازیک جهت که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگرکه بسود یا بزیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یکطرفه نباید کرد، که تنهااز یک طرف آن توان داخل شد: خیابان یکطرفه
بی سویگی
عدم تعصب عدم جانبداری، عدم دخالت در دسته بندیهای سیاسی
کرانجیگری
یک سویه
یک سویه
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
((~. طَ رَ ف))
فرهنگ فارسی معین
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت
بی طرف بودن، در علوم سیاسی دخالت نکردن یک دولت مستقل در کشمکش های دولت های متخاصم
Evenhandedness, Impartiality, Neutrality
Unilaterally
unilateralmente
беспристрастность , беспристрастность , нейтралитет
unilateralmente
Unparteilichkeit, Neutralität
jednostronnie
безсторонність , неупередженість , нейтралітет
в одностороннем порядке
bezstronność, neutralność
односторонньо
公正 , 公正性 , 中立
eenzijdig
imparcialidade, neutralidade
einseitig
imparzialità, neutralità
imparcialidad, neutralidad
unilatéralement
impartialité, neutralité
unilateralmente
onpartijdigheid, neutraliteit
एकतरफा रूप से
ความยุติธรรม , ความเป็นกลาง , ความเป็นกลาง