جدول جو
جدول جو

معنی یکطرفه - جستجوی لغت در جدول جو

یکطرفه
یکسویه
تصویری از یکطرفه
تصویر یکطرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
یکطرفه
ازیک جهت که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگرکه بسود یا بزیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یکطرفه نباید کرد، که تنهااز یک طرف آن توان داخل شد: خیابان یکطرفه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
یک سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
یک سویه
فرهنگ لغت هوشیار
ازیک جانب، فیصله حل و فصل. یا یکطرفی کردن کاری را. کار را ختم کردن: ... یا دو سال صبر کند تا من کارم را با امیر ارسلان یکطرفی بکنم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
((~. طَ رَ ف))
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
Unilaterally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
в одностороннем порядке
دیکشنری فارسی به روسی
односторонньо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
एकतरफा रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
באופן חד-צדדי
دیکشنری فارسی به عبری
อย่างข้างเดียว
دیکشنری فارسی به تایلندی
من جانبٍ واحدٍ
دیکشنری فارسی به عربی
یک طرفہ طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از یکطرفه شدن
تصویر یکطرفه شدن
یکطرفه شدن کار خود را. آنرا تصفیه کردن حل و فصل کردن آن بطور قطع
فرهنگ لغت هوشیار
هر سو چر: ستوری که هر سو بچرخد و کسی که از هر دانشی خوشه ای بر گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک طرفی
تصویر یک طرفی
یک جانب، یک سمتی، یک سویی
فرهنگ لغت هوشیار
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسره
تصویر یکسره
مداوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یکسره
تصویر یکسره
بلیتی که برای یک مسیر رفت یا برگشت باشد، یک طرفه، کاملاً، به طور کلی، برای مثال یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر / یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری (منوچهری - ۱۱۴)
همه، همگی، سراسر مثلاً آن طرف خیابان را یکسره گل کاری کرده بودند،
بدون توقف، بی وقفه مثلاً یکسره حرف می زد
یکسره کردن: کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکسره
تصویر یکسره
مجرد، تنها، منفرد و بدون همسر، و بمعنی یک سراسر هم گفته شده است
فرهنگ لغت هوشیار