- یکطرفه
- یکسویه
معنی یکطرفه - جستجوی لغت در جدول جو
- یکطرفه
- ازیک جهت که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگرکه بسود یا بزیان یکی از دو طرف باشد: قضاوت یکطرفه نباید کرد، که تنهااز یک طرف آن توان داخل شد: خیابان یکطرفه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک سویه
یک سویه
ازیک جانب، فیصله حل و فصل. یا یکطرفی کردن کاری را. کار را ختم کردن: ... یا دو سال صبر کند تا من کارم را با امیر ارسلان یکطرفی بکنم
((~. طَ رَ ف))
فرهنگ فارسی معین
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت
Unilaterally
unilateralmente
unilateralmente
jednostronnie
в одностороннем порядке
односторонньо
eenzijdig
einseitig
unilatéralement
unilateralmente
एकतरफा रूप से
একতরফা
tek taraflı olarak
kwa upande mmoja
באופן חד-צדדי
secara sepihak
อย่างข้างเดียว
من جانبٍ واحدٍ
یک طرفہ طور پر
یکطرفه شدن کار خود را. آنرا تصفیه کردن حل و فصل کردن آن بطور قطع
هر سو چر: ستوری که هر سو بچرخد و کسی که از هر دانشی خوشه ای بر گیرد
یک جانب، یک سمتی، یک سویی
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
مداوم
بلیتی که برای یک مسیر رفت یا برگشت باشد، یک طرفه، کاملاً، به طور کلی، برای مثال یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر / یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری (منوچهری - ۱۱۴)
همه، همگی، سراسر مثلاً آن طرف خیابان را یکسره گل کاری کرده بودند،
بدون توقف، بی وقفه مثلاً یکسره حرف می زد
یکسره کردن: کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
همه، همگی، سراسر مثلاً آن طرف خیابان را یکسره گل کاری کرده بودند،
بدون توقف، بی وقفه مثلاً یکسره حرف می زد
یکسره کردن: کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن
مجرد، تنها، منفرد و بدون همسر، و بمعنی یک سراسر هم گفته شده است