- یکدک
- آب یا مایع دیگرکه نه داغ باشد نه سرد، نیم گرم، شیر گرم
معنی یکدک - جستجوی لغت در جدول جو
- یکدک ((یَ دَ))
- آب یا هر مایع نیم گرم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موافق، متفق، متحد، آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا، یکرو
متفق و متحد القول، مصافی، هم عقیده
ویژگی انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، آنکه پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد، دورگ، دوتخمه، اکدش، دورگه
امتزاج، اتصال، آمیختگی دو چیز
محبوب، مطلوب،برای مثال حبذا فصلی که نرگس بی می از تاثیر آن / می کند مستی و مخموری چو چشم یکدشان (ابن یمین - لغت نامه - یکدش)
امتزاج، اتصال، آمیختگی دو چیز
محبوب، مطلوب،
اسب زین کرده بدون سوار که روپوش روی او بیاندازند ویکنفر پیاده یا سوار بر اسب دیگر افسار آنرا بگیرد و با خود ببرد ترکی پالاد (اسپ جنیبت)، چنبور (ابزاری که نگاه دارند تا به جای تباهیده به کار برند) اسب کتل جنیبت و آن اسبی است که ذخیره نگاهدارنده تاآنرا بحای اسب گم شده یاتباه شده بگذارند، ابزار یااسباب که ذخیره نگاهدارندتاآنرا بجای شده آن نهند
((یَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
اسب زین کرده بدون سوار که پیشاپیش موکب پادشاهان و امرا حرکت می دادند، ابزار یا اسباب که ذخیره نگه دارند تا آن را به جای تباه شده آن نهند
اسبی که سوار بر اسب دیگر آن را با خود ببرد، بالاد، بالاده، کتل، جنیبت