جدول جو
جدول جو

معنی یکدک - جستجوی لغت در جدول جو

یکدک
آب یا مایع دیگرکه نه داغ باشد نه سرد، نیم گرم، شیر گرم
تصویری از یکدک
تصویر یکدک
فرهنگ فارسی عمید
یکدک
((یَ دَ))
آب یا هر مایع نیم گرم
تصویری از یکدک
تصویر یکدک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یکدل
تصویر یکدل
موافق، متفق، متحد، آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد، بی ریا، یکرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکدل
تصویر یکدل
متفق و متحد القول، مصافی، هم عقیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکدش
تصویر یکدش
((یَ دَ))
دورگه، انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکدش
تصویر یکدش
ویژگی انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد، آنکه پدرش از یک نژاد و مادرش از نژاد دیگر باشد، دورگ، دوتخمه، اکدش، دورگه
امتزاج، اتصال، آمیختگی دو چیز
محبوب، مطلوب، برای مثال حبذا فصلی که نرگس بی می از تاثیر آن / می کند مستی و مخموری چو چشم یکدشان (ابن یمین - لغت نامه - یکدش)
فرهنگ فارسی عمید
اسب زین کرده بدون سوار که روپوش روی او بیاندازند ویکنفر پیاده یا سوار بر اسب دیگر افسار آنرا بگیرد و با خود ببرد ترکی پالاد (اسپ جنیبت)، چنبور (ابزاری که نگاه دارند تا به جای تباهیده به کار برند) اسب کتل جنیبت و آن اسبی است که ذخیره نگاهدارنده تاآنرا بحای اسب گم شده یاتباه شده بگذارند، ابزار یااسباب که ذخیره نگاهدارندتاآنرا بجای شده آن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
((یَ دَ))
اسب زین کرده بدون سوار که پیشاپیش موکب پادشاهان و امرا حرکت می دادند، ابزار یا اسباب که ذخیره نگه دارند تا آن را به جای تباه شده آن نهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یدک
تصویر یدک
اسبی که سوار بر اسب دیگر آن را با خود ببرد، بالاد، بالاده، کتل، جنیبت
فرهنگ فارسی عمید