جدول جو
جدول جو

معنی یکتار - جستجوی لغت در جدول جو

یکتار
(یَ / یِ)
کنایه است از اندک. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یکتا
تصویر یکتا
(پسرانه)
یگانه، بی نظیر، تنها، یکی از نامهای خداوند، بی همتا (نگارش کردی: یهکتا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هکتار
تصویر هکتار
واحد اندازه گیری سطح، معادل ده هزار متر مربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکتا
تصویر یکتا
تنها، یگانه، بی همتا، بی مانند، بی نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یکتاه
تصویر یکتاه
یکتا، یگانه، یکرو، بی ریا، برای مثال با تو یکروی شد جهان در روی / با تو یکتاه شد سپهر دوتاه (مسعودسعد - ۳۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
واحد سطح برابربا ده هزار متر مربع. (از یادداشتهای مؤلف). معمولاًواحد سنجش زمین به خصوص در مورد اراضی زراعتی است
لغت نامه دهخدا
(زَ رِ / زِ رِهْ)
یکه تاز. (آنندراج). آنکه تنها بر دشمن حمله می کند. (ناظم الاطباء). رجوع یه یکه تاز شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
یک لا. (یادداشت مؤلف). یکتا. یک تو:
چون سنایی در وفا و بندگیش
تا ابد چرخ دوتا یکتاه باد.
سنائی.
، یکرویه. یک جهت. متحد:
شناسی به نزدیک من جاهشان
زبان و دل و رای یکتاهشان.
فردوسی.
، راست. مستقیم:
اقرار می کند دو جهان بر یگانگیش
یکتاه پشت عالمیان بردرش دوتا.
سعدی.
و رجوع به یکتا و یکتای شود.
- یکتاه کردن دل، یکتا کردن دل. یک جهت کردن دل. صافی کردن دل:
ز کار خود تو را آگاه کردم
به پیکار تو دل یکتاه کردم.
(ویس و رامین).
و رجوع به ترکیب یکتا کردن دل ذیل مدخل یکتا شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
یکتا. یکتاه. متحد. موافق:
چنان کرد سالار کو رای دید
دلش با زبان شاه یکتای دید.
فردوسی.
و رجوع به یکتاه و یکتا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بلندکوهان گردیدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب کوزه کشیدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
یگانه بی همتا، تنها منفرد، یک رو بی ریا صافی. ازمقیدات آلات ذوات الاوتارو ازآلات موسیقی آنچ برآن وترواحدبندند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی جریب گریب واحد برای مقیاس سطح صد (آر) یک هکتومترمربع 10000 مترمربع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکتار
تصویر نکتار
فرانسوی نوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکتا
تصویر یکتا
یک عدد، یکی، یکدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکبار
تصویر یکبار
یک دفعه، مقابل دو بار، بی خبر، غفلتاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هکتار
تصویر هکتار
((ه))
ده هزار متر مربع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکتا
تصویر یکتا
تنها، بی نظیر، بی مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکتا
تصویر یکتا
واحد، احد
فرهنگ واژه فارسی سره
تنها، فرد، مفرد، منفرد، واحد، وحید، یگانه، بی مانند، بی نظیر، بی همال، بی همتا، یک دانه، یک عدد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چانه، آرواره، چوب خشک، بی حس شدن پا یا دست بر اثر تیکه و فشار به آن، خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
یک، یک دانه، تک و تنها
فرهنگ گویش مازندرانی