جدول جو
جدول جو

معنی یوشع - جستجوی لغت در جدول جو

یوشع
(شَ)
ابن نون بن افراهم بن یوسف بن یعقوب. صاحب موسی و خلیفۀ او که در حیاتش نوبت به وی منتقل گردید. (از منتهی الارب). یوشعبن نون وصی حضرت موسی (ع) ابن افراهم بن یوسف (ع). (از حبیب السیر). پیغمبری معروف. (دهار). یوشع پس از مرگ هارون سه سال وصی موسی شد. موسی با یوشع اندر بیابان برفت. باد و تاریکی برآمد. موسی یوشع را در کنار گرفت و در میان پیراهن ناپدید گشت. یوشع بازگردید و بنی اسرائیل را گفت. گفتند موسی را بکشتی. او را بگرفتند و ده موکل بر وی کردند تا خدای تعالی در خواب بنمود که موسی را اجل رسید. یوشع را رها کردند و خدای تعالی او را پیغامبری داد و بنی اسرائیل را از تیه بیرون آورد در عهد منوچهر و به حرب جباران برد. آنان حیلت کردند و زنان نیکو را به سپاه بنی اسرائیل فرستادند تا ایشان زنا کنند و هلاک شوند و خدای تعالی سه روزه طاعون بر ایشان افکند بدان گناه. و بسیاری هلاک شدند در آن سه روز. یوشع ولایت جباران بستد و بسیار جایی دیگر و بنی اسرائیل را بازپس آورد. و چون عمر یوشع به 128 سال رسید بمرد. پیغمبری مرسل بود مستجاب الدعوه و از بعد او کالوب بن یوفنا بود. (از مجمل التواریخ والقصص صص 203-205). یعقوب و... یوشع و یسع همگی اعجمی هستند. (از المعرب جوالیقی ص 355). در تواریخ آمده است که هارون و یوشعبن نون برای حضرت موسی نویسندگی می کردند. (صبح الاعشی ج 1 ص 39). او وصی موسی بود و با مردم کنعان جنگ می کرد و برای این که جنگ را به پایان آرد به خورشید امر توقف داد (رد شمس) و گویند یسع که در قرآن آمده هموست و باز گویند عمه زادۀ موسی بود. (یادداشت مؤلف) :
یوشع بن نون اگرچه نیز وصی بود
همبر هارون نبود یوشع بن نون.
ناصرخسرو.
تأویل را طلب که جهودان را
این قول پند یوشع بن نون است.
ناصرخسرو.
حال الیاس و یوشع و ذوالکفل
یافته هریک از کفایت کفل.
سنایی.
و رجوع به فهرست حبیب السیر و قاموس کتاب مقدس و آثارالباقیه ص 75 شود
گفته اند نام همان کسی است که به شباهت و شکل عیسی درآمد و به دار آویخته و کشته شد. (از کامل ابن اثیر چ جدید بیروت ص 318)
نام پسر نوح پیغمبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یوشن
تصویر یوشن
درمنه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ راست و سخت، برگ های ریز و بریده و پوشیده از کرک های سفید و گل های خوشه ای سرخ یا زرد رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و آب و شیرۀ تلخ آن در طب به کار می رود، درمنۀ ترکی، شیح، علف جاروب، ورک، یوشن، خنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شَ)
جانوری است که عجم آنرا سموره گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَفْ فُهْ)
برآمدن گوسفند بر کوه به چرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فراگرفتن چپ و راست کوه را، افزون شدن، پراکنده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، برآمدن سپیدی موی بر سر، تحسن به دروغ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لغهً به معنی خداوند کمک کننده است. (از قاموس کتاب مقدس). ابن الندیم نام او را مبدل ’هویعبن بثیری’ یا ’بسیری’ ضبط کرده است. (یادداشت مؤلف). لفظ هوشع به معنی نجات یا خلاصی به کار رفته و نام چهارمین پیامبر بنی اسرائیل است که 60 سال نبوت داشته است. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از کتابهای عهد عتیق (تورات) به نام او و از اوست. (یادداشت مؤلف)
پسر ایلیه و آخر ملوک اسرائیل است که نسبت به سایرین شرارتش کمتر بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
اسم اصلی یوشعبن نون است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یُو شَ)
آبشن. آفشن. اوشن. آویشن. زعتر. سعتر. صعتر. اوریغانس. (یادداشت مؤلف) ، تعبیری در تداول خانگی خاصه زنان، در مقام طنز ناآراستگی گیسو و زلف: یوشن هایت را عقب بزن، یعنی گیسوی افشانده بر رخ و درهم خود را از رخسار به یک سو ببر، نوعی خار، و یوشن تپه، تلی به شمال شرقی تهران از این کلمه است که عامه آن را یوشان تپه گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ابن بد. یکی از ناقلان نصاری به زبان عربی است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یسوع. عیسی (ع). (یادداشت مؤلف) : سرانجیل یشوع مسیح پسر خدا. (ترجمه دیاتسارون ص 16). رجوع به یسوع و عیسی شود
لغت نامه دهخدا
(وُ شُ)
خانه تننده. (منتهی الارب). خانه عنکبوت. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). بیت العنکبوت. (المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اوزرود بخش نور شهرستان آمل، واقع در 7000گزی باختر بلده و 42000گزی خاور شوسۀ چالوس (حدود کندوان)، آب آن از رود خانه اوزرود و چشمه سارهای متعدد و راه آن مالرو است، زمستان اکثر سکنه جهت تأمین معاش کارگری به حدود قشلاقی نور و تهران می روند، بناهای مهمی دارد که رو به ویرانی است، بنای مسجد و تکیۀ آن قدیمی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، مرکز بلوک ازرود نور واقع در نور واقع در مازندران است که جمعیت تقریبی بلوک مزبور، 4450 تن است، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 299)، و رجوع به ازرود شود
لغت نامه دهخدا
تفحص و تجسس و جستجو، (ناظم الاطباء)، تفحص و تجسس کردن و جستجو نمودن باشد، (آنندراج) (برهان)، جستن و تفحص نمودن و پژوهش کردن است و آن را یوز نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، و رجوع به یوز شود، شکار و صیادی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یُو)
تاریک و تیره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وشع
تصویر وشع
شکوفه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
محل تولد علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج، پدر شعر نو ایران
فرهنگ گویش مازندرانی