جدول جو
جدول جو

معنی یوشن

یوشن
درمنه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ راست و سخت، برگ های ریز و بریده و پوشیده از کرک های سفید و گل های خوشه ای سرخ یا زرد رنگ که بلندیش تا نیم متر می رسد و آب و شیرۀ تلخ آن در طب به کار می رود، درمنۀ ترکی، شیح، علف جاروب، ورک، یوشن، خنجک
تصویری از یوشن
تصویر یوشن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یوشن

یوشن

یوشن
آبشن. آفشن. اوشن. آویشن. زعتر. سعتر. صعتر. اوریغانس. (یادداشت مؤلف) ، تعبیری در تداول خانگی خاصه زنان، در مقام طنز ناآراستگی گیسو و زلف: یوشن هایت را عقب بزن، یعنی گیسوی افشانده بر رخ و درهم خود را از رخسار به یک سو ببر، نوعی خار، و یوشن تپه، تلی به شمال شرقی تهران از این کلمه است که عامه آن را یوشان تپه گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

آوشن

آوشن
نوعی گیاه از تیره نعناعیان با گلهای سفید یا گلی برگهای کوچک متقابل بیضوی و نوک تیز بدرازی یک سانتیمتر صعتر سعتر پودینه صحرایی یا آویشن شیرازی یا آویشن کوهی مزرنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار

آوشن

آوشن
آویشن،گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه های فراوان و گلهای سفید یا صورتی
آوشن
فرهنگ نامهای ایرانی

جوشن

جوشن
سینه، دل شب بمعنی نصفه شب خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد
فرهنگ لغت هوشیار

روشن

روشن
تابان، تابناک، درخشان، افروخته، مقابلِ تاریک، جایی که نور به آن می تابد، کنایه از واضح و آشکار، روش، روشان، کنایه از آگاه، بصیر، برای مِثال شب مردان خدا روز جهان افروز است / روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶)
روشن
فرهنگ فارسی عمید