جدول جو
جدول جو

معنی یوزآباد - جستجوی لغت در جدول جو

یوزآباد
(کَ)
دهی است از دهستان جعفرآباد بخش مرکزی شهرستان ساوه، واقع در جنوب باختری ساوه، با 120 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. عده ای از شاهسونهای بغدادی در این ده ساکن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یوزبان
تصویر یوزبان
تربیت کننده و نگهبان یوز، یوزبند، یوزدار
فرهنگ فارسی عمید
مزرعه ای از دیه های ساوه، (تاریخ قم ص 140)
از طسوج خوزان، (تاریخ قم ص 115)
لغت نامه دهخدا
(یَ چِ مَ)
قصبه ای از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان ساوه، واقع در 9هزارگزی جنوب باختری ساوه. سکنۀ آن 2654 تن و آب آن ازرودخانه است. از این ده به دیه های آسیابک و آقادره می توان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(یُزْ)
یا یوزآقاچ. نام محلی در مراغه: از تبریز به قهقرا بازگشت و یکچند روز در یوزآغاج مقام فرمود. (تاریخ غازانی ص 38). به طالع سعد از تبریز بیرون آمد و در یوزآغاج مقام فرمود. (تاریخ غازانی ص 40). چون به سجاس رسید شهزاده خربنده... به مبارکی به یوزآغاج مراغه نزول فرمود. (تاریخ غازانی ص 92). چون به پول سرخ مراغه رسیدند خواتین و اغروقها را به راه سه گنبد و یوزآغاج به اوجان روانه فرمود و خویشتن جریده به کوه سهند به شکار رفت. (تاریخ غازانی ص 149)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از دهستان بیرگان بخش اردل شهرستان شهرکرد با 222 تن سکنه. آب آن از چشمۀ مروارید است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
یا پران پرویز، دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد، دارای 360 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش دره شهر شهرستان ایلام، دارای 85 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش دلفان شهرستان خرم آبادبا 180 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پائین خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، در 45 هزارگزی جنوب شرقی رود، بر سر راه تربت به نیازآباد، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 659تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصول عمده اش غلات و پنبه و زیره و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی و قالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازبخش شمیران شهرستان تهران 120 نفر سکنه دارد، راه ماشین رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 220)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
قریه ای است فرسنگی کمتر جنوب شیراز. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(یَ جِ)
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در 7 هزارگزی خاوری فلاورجان با 1146 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو و فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند، در 48 هزارگزی شمال غربی مرند و 9 هزارگزی جادۀ خوی به جلفا، در جلگۀ سردسیری واقع است و 117 تن سکنه دارد، آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات و کرچک و پنبه، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش ایذۀ شهرستان اهواز، در 10 هزارگزی جنوب ایذه بر سرراه گورپرویز به ازگیل، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 109 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، مزرعۀ نورآباد جزو این آبادی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، در 78 هزارگزی شرق زرقان بر سر راه توابع ارسنجان به کربال، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 127 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان تنکابن، در 12 هزارگزی جنوب غربی تنکابن، در جلگۀمرطوب و معتدل هوائی واقع است و 265 تن سکنه دارد، آبش از رود خانه چالگرود، محصولش برنج و مرکبات، شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ده کوچکی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ص 357 شود
لغت نامه دهخدا
بیدآباد، در معجم البلدان ویذآباد ضبط کرده و نویسد محلۀ بزرگی است از اصفهان و منسوب بدانجا را ویذآبادی گویند و آن همین بیدآباد معروف است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان دیزمار غربی بخش ورزقان شهرستان اهر، در 46هزارگزی شمال غربی ورزق و سی و پنج هزار و پانصدهزارگزی راه تبریز به اهر و در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 511 تن سکنه است. آبش از چشمه و محصولش غلات سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است و دارای یک استخر طبیعی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بخش سلماس شهرستان خوی که در 12500 گزی شمال باختری سلماس واقع شده است، کوهستانی و سردسیر سالم است، سکنۀ آن 82 تن است، آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ده مخروبه ای است از بخش حومه شهرستان نایین، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان شراء پائین بخش وفس شهرستان اراک، در 30 هزارگزی جنوب باختری کمیجان کنار جادۀ ملایر به خنداب با 968 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه اتومبیل رو است، روی رودخانه توه چای آثارپل آجری که از بناهای شاه خدابنده میباشد وجود دارد، زیارتگاهی در جنوب آبادی موسوم به امام زاده ابوالحسن و امید خاتون که میگویند پسر و دختر امام چهارم میباشند وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران با 1514 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان فراهان علیا بخش فرمهین شهرستان اراک، کوهستانی و سردسیری است و سکنۀ آن 837 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، ارزن، بن شن، پنبه، کنجد، کرچک می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) ، بلندی کوه. ستیغ کوه. قلۀ کوه:
ببودند یک هفته بر برزکوه
سرهفته گشتند یکسر ستوه.
فردوسی.
که اکنون شما را بدین برزکوه
بباید بدن ناپدید از گروه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان، 98 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین می شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهر کرد که در 105 هزارگزی شمال باختر اردل واقع و دارای 25 تن سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان عشق آباداست که در بخش فدیشه شهرستان نیشابور واقع است، و 144 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان مازول است که در بخش حومه شهرستان نیشابور واقع است و 520 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
دهی است جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم، واقع در 18هزارگزی شمال خاوری کهک و سه هزارگزی انجرود سر راه قم به کاشان. این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای سردسیری و 940 تن سکنه. آب آن از دو رشته قنات و محصول آن غلات و پنبه و پیاز و سبزی و انار و انجیر و صیفی است. شغل اهالی زراعت و کرباسبافی و راه مالرو است ولی از طریق انجرود می توان ماشین برد. قلعۀ قدیمی بنام گبری در آن وجود دارد. مزرعۀ چانه سر و لادره و گنداب جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری ماهیدشت و 37 هزارگزی سراب فیروزآباد، کوهستانی، سرد معتدل، دارای 470 تن سکنه، آب آن ازرود خانه صمیره و چشمه، محصول آنجا غلات، لبنیات و تریاک، شغل اهالی زراعت و تهیۀ هیزم و زغال، راه مالرو است و اهالی از طایفۀ کوشوند هستند، تابستان به کوه نمیر میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان گل تپۀ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 240 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان یک مهۀ بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز واقع در 40 هزارگزی جنوب خاوری مسجد سلیمان و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ مسجد سلیمان به هفت گل. هوای آن گرم و دارای 700 تن سکنه است. آب آنجا از گلگیر تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی کارگری شرکت نفت و زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفه هفت لنگ بختیاری میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
آباد کردۀ دیو. آباد از دیو، جن دار و جنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان صالح آباد است که در بخش جنت آباد شهرستان مشهد واقع است و 126 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان نقاب است که در بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع است و 611 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی است و 671 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از بخش کنگی شهرستان زابل است که 400 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
ده کوچکی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در سی هزارگزی جنوب باختری کهنوج و پانزده هزارگزی راه فرعی کهنوج به میناب. دارای 40 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
ابن بلخی نویسد: به قدیم جور گفتندی، و گل ’جوری’ بدانجا منسوبست، و به روزگار کیانیان این شهری بزرگ بود و حصاری عظیم داشت، پس چون ذوالقرنین به پارس آمد چندانک کوشید آن را نتوانست ستدن، و رودی است رود برازه گویند، بر بلندی است چنانکه از سر کوه می آید، اسکندر آن رود را بگردانید و در شهر افکند و لشکر بنشاند تا نگاه میداشتند، فیروزآباد در میان خره نهاده است که پیرامن آن کوهی گردبرگرد درآمده است چنانکه به هر راه که در آنجا روند به ضرورت گریوه بباید بریدن، از این آب آن شهر غرق شد و پرآب بیستاد چون دریایی و آب را هیچ منفذ نبوده و روزگارها کشید و آن همچنان می افزود تا اردشیر بن بابک بیامد و جهان بگرفت و آنجا آمد و مهندسان و حکما را جمع آورد تا تدبیر گشادن آن آب کند، و مهندسی سخت استاد بود نام او برازه، تقدیر کرد که نشیب آن آب به کدام جانب تواند بودن، و پس زنجیرهای قوی سخت بساخت و کوه را سوراخ میکردند هم او و هم کارکنان، تا چنان شد که پاره ای ماند تا سوراخ شود، پس اردشیر آنجا حاضر شد و حکیم برازه او را گفت اگر تمام سوراخ کنم آب زور آورد و مرا وآنان را که با من کار میکنند ببرد، زنبیلی عظیم از چرم فرمود کردن و برازۀ مهندس با کارکنی چند در آنجا نشست و بدان زنجیرها چنان محکم عظیم ببست و خلایقی را ترتیب کرد تا چون سوراخ شود آن زنبیل را زود برکشند، ایشان شکنها کار نشاندند تا آن پاره که مانده بود سوراخ شد و آب نیرو کرد و زنبیل با حکیم و با آن جماعت درکشید و چندانکه از بالا مردم قوت کردند فایده نداشت و آب چنان زور آورد که زنجیرها بگسست، باقی آن زنجیرها بر آن کوه هنوز مانده است، سپس شهر فیروزآباد که اکنون هست بنا کرد و شکل آن مدور است چنانکه دایرۀ پرگار باشد، دکۀ انباشته برآورده و نام آن ’ایران گرده’ نهاده اند و عرب ’طربال’ گویند و بر سر آن دکه سایه ها و در میان آن گنبدی عظیم برآورده و آن راگنبد گیرمان گویند و ارتفاع دیوارهای این گنبد تا زیر قبه هفتادوپنج گز است و قبه از آجر بر سر آن نهاده و آب از یک فرسنگ از سر کوه رانده و بر این سر بالاآورده، و دو غدیر است یکی بوم پیر گویند و دیگر بوم جوان و بر هر غدیری آتشگاهی کرده است، شهری است سخت خوش و تماشاگاه و نخجیر بسیار و هوای آن معتدل است و درست و به غایت خوش و میوه های پاکیزۀ بسیار از همه نوع و آبهای فراوان و رودهای روان گوارا، و جامع و بیمارستان نیکو ساخته اند و صاحب عادل دارالکتبی ساخته است سخت نیکو که به هیچ جایی مانند آن نیست و قلعۀ بهاره بدان نزدیکی است و مردم فیروزآباد ممیز و به کارآمده باشند و به صلاح موسوم، (از فارسنامۀ ابن بلخی صص 137- 139)، دارای قصری است که اردشیر بابکان ساخته و از جملۀ ابنیۀ تاریخی ایران است، (یادداشت مؤلف)، از بلوکات ولایت قشقایی فارس به طول 24 هزار و عرض 12 هزار گز، عده قرای آن 24 هزار و جمعیت آن در حدود یازده هزار تن است، اسکندر آن را مسخر کرد و به آب بست و اردشیر بابکان راه آب را تغییر داد و کورۀ اردشیر (اردشیرخره) را ساخت، و همین شهر است که موسوم به گور و در میان اعراب معروف به جور بوده است، (از جغرافیای سیاسی کیهان)، اکنون یکی از شهرستانهای هشت گانه استان فارس که در باختر جهرم و جنوب شیراز قرار دارد، آب آن از رود قره آغاج و رود خانه فیروزآباد و چشمه سارهای اطراف تأمین میشود، شامل دو بخش مرکزی و ’قیروکارزین’ است و مجموع قرا و قصبات آن 138 و جمعیت آن 52000 تن است، بخش مرکزی شامل هفت دهستان است که عبارتند از حومه، اربعۀ پائین، اربعۀ بالا، دزگاه، فراشبند، خواجه و میمند، در این شهرستان بناهای تاریخی از دورۀ ساسانیان وجود داشته که اغلب ویران شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)، شهر کنونی فیروزآباد از شیراز 116 هزار گز فاصله دارد و ساکنان شهرنشین آن 4505 تن اند، (از همان مأخذ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان دزفول که دارای 150 تن سکنه است، آب آن از رود خانه دز ومحصول عمده اش غله و برنج و کنجد است، ساکنان از عشایر بختیاری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش ساوجبلاغ شهرستان کرج که دارای 76 تن سکنه است، آب آن از قنات و رود کردان و محصول عمده اش غله، صیفی، بنشن، چغندرقند، لبنیات و انگور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش قروۀ شهرستان سنندج که دارای 75 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و لبنیات و کاردستی مردم قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش راسک شهرستان ایرانشهر که دارای 1131 تن سکنه است، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، خرما و برنج است، ساکنان از طایفۀ بلیدی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش سیمینه رودشهرستان همدان که دارای 120 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، لبنیات، انگور و کاردستی زنان قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند که دارای 310 تن سکنه است، آب آن از رود خانه تویسرکان و محصول عمده اش غله، حبوب، توتون، چغندر و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان نوشهر که دارای 550 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، ارزن، حبوب و کاردستی مردم شال بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از بخش خاش شهرستان زاهدان که دارای 200 تن سکنه است، آب آن ازقنات و محصول عمده اش غله و لبنیات است، ساکنان از طایفۀ ریگی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از توابع شهرری که دارای 1374 تن سکنه است، آب آن از قنات و در بهار از سیلاب رود کن است، محصول عمده اش غله، صیفی و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش مهران شهرستان ایلام که دارای 130 تن سکنه است، آب آن از رود خانه کنجان چم و محصول عمده اش غله و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان هروآباد که دارای 306 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 568تن سکنه است، آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که دارای 249 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غلات، صیفی و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان شاه آباد که دارای 70 تن سکنه است، آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل که دارای 167 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شهری است به هند که آن را فیروزشاه سلطان دهلی پی افکنده است، (یادداشت مؤلف)، شهری است به هند، (منتهی الارب)
ده کوچکی است از بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 40 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش حومه شهرستان اصفهان که دارای 67 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ناحیه ای است به بغداد، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از طوایف ناحیۀ مکران که مرکب از 150 خانوارند، (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرحمت آباد که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 234 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان قره لر که در بخش میاندوآب شهرستان مراغه واقع است و 234 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای جزء دهستان زهرا بخش بوئین شهرستان قزوین، دارای 2070 تن سکنه است. آب آن از قنات و در بهار از رودخانه حاجی عرب تأمین میشود. محصول آن غلات، انگور، خربزه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش رودبار از شهرستان رشت واقع در 17هزارگزی شمال شرقی رودبار و50هزارگزی رستم آباد، کوهستانی است و هوای معتدل دارد، سکنۀ آن 61 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آن از چشمه و سفیدرود تأمین میشود، محصولش برنج و زیتون، و شغل اهالی زراعت و مکاری است و راه مالرو دارد، ده کوچک ایلات اوبه جزء رودآباد منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نگاهدارنده یوزها، مامور تربیت و حفاظت یوزها کسی که از یوزهای شکاری محافظت می کند
فرهنگ لغت هوشیار
بادی که به هنگام روز و در حاشیه ی رودخانه وزد
فرهنگ گویش مازندرانی