جدول جو
جدول جو

معنی یور - جستجوی لغت در جدول جو

یور
بیرون، آن سوی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیور
تصویر بیور
(دخترانه)
بی بهره، عدد میلیون در ریاضی (نگارش کردی: بوهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیور
تصویر زیور
(دخترانه)
زینت، پیرایه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیور
تصویر بیور
ده هزار، دارای ده هزار عدد از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیور
تصویر زیور
هر چیزی که با آن چیز دیگر را بیارایند، زینت، آرایش، پیرایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیور
تصویر طیور
طایرها، پرواز کنندکان، پرندگان، فالها، جمع واژۀ طایر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیور
تصویر غیور
غیرتمند، باغیرت، باحمیت، ناموس پرست
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ)
حاجتمندی به چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خیر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(وَ / بَ وَ)
مخفف بیوراسب. نام ضحاک ماران و او را بیورسب میخوانده اند و بتخفیف بیور خوانند لیکن صاحب فرهنگ به این معنی بفتح اول و ضم ثانی آورده است. (برهان). بیورد. لقب ضحاک، چه ده هزار اسب بر درگاه او موجود بود. (رشیدی) (انجمن آرا). ضحاک تازی. (ناظم الاطباء). نام ضحاک. بیوراسب. (از جهانگیری) :
نه من بیش دارم ز جمشید فر
که ببرید بیور میانش به ار.
فردوسی.
چو نزدیک شد نزد جمشیدشاه
یکی نام بنوشت بیور بگاه.
فردوسی.
و رجوع به پیورسپ شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ ایر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به ایر شود
لغت نامه دهخدا
(ای وَ)
دهی است از دهستان سرکوه بخش ریوش شهرستان کاشمر. دارای 1122 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
نام یکی از سبت رشین (بنات النعش) نزد هندوان قدیم. (ماللهند بیرونی ص 197)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ده هزار بود بزبان پهلوی. تلفظی از بیور است. رجوع به بیور شود:
سپه بود پیور سوی کارزار
که پیور بود در عدد ده هزار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(ژی وُ)
نام کرسی بخش در ایالت ’رن’ از ولایت لیون، کنار رود رن، دارای 14687 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سیر، دوال چرم. (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
از انواع تیره ناژویان (مخروطیان) که میوه های کروی دارد و در نقاط مرطوب میروید. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 302)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مرغی است شبیه به طاووس ماده به عربی شفنین خوانند و شفانین هم گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نام مرغی است شبیه به طاووس ماده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیور
تصویر فیور
زود خشم مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیور
تصویر قیور
گمنژاد گم تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیور
تصویر سیور
گونه ای سرو که آن را سرو خمره یی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیور
تصویر بیور
عددی معادل ده هزار
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند، بزک، پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیور
تصویر تیور
مرغی است شبیه به طاوس ماده شفتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیور
تصویر خیور
جمع خیر، نکویی ها پذیرفتنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیور
تصویر صیور
پایان کار و مال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیور
تصویر طیور
جمع طائر، پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیور
تصویر غیور
رشک کن، با غیرت، با حمیت، غیرتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیور
تصویر بیور
((وَ))
عددی معادل ده هزار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیور
تصویر غیور
((غَ))
با حمیت، ناموس پرست، غیرتمند، پر غیرت، مجازاً دلیر و شجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طیور
تصویر طیور
((طُ))
جمع طیر، پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیور
تصویر زیور
((وَ))
هر آن چه که با آن چیز دیگری را آرایش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیور
تصویر زیور
آرایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طیور
تصویر طیور
پرندگان، ماکیان
فرهنگ واژه فارسی سره
تزیینات، زیور
دیکشنری اردو به فارسی