جدول جو
جدول جو

معنی یود - جستجوی لغت در جدول جو

یود
بوذ. نام دیگر کوه سراندیب که حضرت آدم بدانجا افتاد. (از مجمل التواریخ والقصص ص 181). و رجوع به سراندیب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هود
تصویر هود
(پسرانه)
نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قیود
تصویر قیود
قیدها، زندان ها، بندها، یادداشت ها، ذکرها، افسارها، ریسمانها یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند، جمع واژۀ قید
فرهنگ فارسی عمید
(یُ)
اسبابی دوالکترودی دارای یک آنود و یک کاتود که جریان برق را از یک جهت بمراتب بیش از جهت دیگر عبورمیدهد. معمولاً این اصطلاح بطور مطلق در مورد لولۀ خلأ دوالکترودی بکار میرود. (دائره المعارف فارسی).
- دیود بلور، دیودی که یک الکترود آن ماده ای نیم هادی (مانند بلور ژرمانیوم) است و الکترود دیگرش سیم نازکی (سبیل گربه) است متکی بر مادۀ نیم هادی. دیود بلوری در واقع از همان پیداگری های بلوری پیشین است در لباس نوین و عاری از عیوب. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
توله سگ و سگ کوچک و یوزل. (ناظم الاطباء). یوذک. یوزل
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به معنی کیو است که ماده و سبب و علت باشد. (از برهان). به معنی ماده و سبب و علت باشد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 262 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
نام اسبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شکاری. ج، صید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
پیوسته و متحد و یک جور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رید به معنی کرانۀ بلند بیرون جسته از کوه. (آنندراج). رجوع به رید شود
لغت نامه دهخدا
(ری وَ)
گیاهی که چرندگان را مستی آورد. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (شرح قاموس). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یو)
تیر صائب و بر هدف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بید. بیاد. بواد. بیدوده. هلاک گردیدن. (از منتهی الارب). هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد). در لسان العرب چنین آمده است: باد الشی ٔ یبید بیداً و بیاداً و بیوداً و بیدوده، انقطع و ذهب، و باد بیداً، اذا هلک، فرورفتن آفتاب. (از منتهی الارب) : بادت الشمس بیوداً، غربت. (از اقرب الموارد) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
بسیار میل کننده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یُ دُ)
از ترکیبات مهم یددار است که می توان به جای یدفرم به کار برد. این ماده به شکل گرد زردرنگ و بی طعم و بی بو یافت می شود. این جسم کمتر موجب تحریک زخمها شده و برای دستگاه گوارش نیز بی ضرر می باشد ولی از یدفرم گرانتر است. (از درمان شناسی ج 2 ص 125)
لغت نامه دهخدا
نفع و فایده، حاصل و منفعت اکسیدی که از ترکیب اکسیژن با سودیوم حاصل میشود، جسمی است سفید و جامد و جاذب الرطوبه و محرق که در آب بمقدار زیاد حل میشود و در بیشتر خواص شبیه پتاسیم میباشد و آنرا سودسوزان هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جود
تصویر جود
کرم، بخشش، سخا، جوانمردی، دهش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صید، شکارها نخچیران شکار نخچیر، چاره گر چاره ساز: مرد، مرد شکار مرد فریب: زن تیر راست تیر به نشان خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیود
تصویر حیود
بسیار میل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیود
تصویر جیود
جمع جید، گردن ها جمع جید گردنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیود
تصویر دیود
فرانسوی دوراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پود
تصویر پود
رشته، نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آود
تصویر آود
کج، منحنی، معوج
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیود
تصویر قیود
جمع قید، بندها نیوندها جمع قید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود
تصویر خود
ضمیر مشترک میان گوینده و شخص غائب، نفس و ذات و به معنی کلاه آهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بود
تصویر بود
هستی، وجود، بودن
فرهنگ لغت هوشیار
جسم تیره رنگ شبیه بخار یا ابر که هنگام سوختن چیزی از آن جدا می شود و بهوا می رود
فرهنگ لغت هوشیار
نهر بسیار عظیم که پس از سیر در خشکی وارد دریا شود و بمعنی لخت و برهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیود
تصویر دیود
((یُ))
وسیله ای الکترونیکی برای یک طرفه کردن جریان الکتریکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیود
تصویر قیود
((قُ))
جمع قید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد
تصویر یاد
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گود
تصویر گود
عمیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سود
تصویر سود
فایده، نفع، منفعت
فرهنگ واژه فارسی سره