جدول جو
جدول جو

معنی یوحا - جستجوی لغت در جدول جو

یوحا
یوها، یوحی ̍، نام خاخامی از یهود که به پرخوری و شکمبارگی سخت مشهور بوده است،
- امثال:
مثل یوحا، سخت پرخوار، سخت شکم خواره، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یرحا
تصویر یرحا
(دخترانه)
نام مادر موسی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یونا
تصویر یونا
(پسرانه)
یونس، کبوتر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یوحنا
تصویر یوحنا
(پسرانه)
انعام توفیقی خداوند، نام یکی از اجداد مسیح، نام یکی از حواریون مسیح (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یوگا
تصویر یوگا
مجموعه ای از تمرین های فیزیکی برای کسب قدرت روحی، در آیین هندو، انجام تمرینات و ریاضت های طاقت فرسا و اعمال حیرت انگیز منافی اصول علمی و ساختمان فیزیکی بدن انسان برای تزکیۀ نفس
فرهنگ فارسی عمید
یخا، (یادداشت مؤلف)، رجوع به یخا شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
اتلاف هر چیزی که نتوان دوباره آن را به دست آورد، مانند چارپای گم شده، آنکه راه خود را گم کند. (ناظم الاطباء). ظاهراً در هر دو معنی دگرگون شدۀ ’ویدا’ ست. (یادداشت لغت نامه). رجوع به ویدا شود.
- یوا شدن، گم شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به ویدا شدن شود.
- یوا کردن، گم کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ویدا کردن شود
لغت نامه دهخدا
یوحی، آفتاب، (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)، یوح آفتاب است و بوح مصحف آن، و بوح فقط به معنی نفس است و لاغیر، (از نشوءاللغه ص 28)، بوح، یوحی، خورشید، خور، مهر، هور، شارق، شمس، ذکاء، بیضاء، شرق، ذکا، (از یادداشت مؤلف)، و رجوع به آفتاب شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بانگ. (مهذب الاسماء). رجوع به وحی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
لفظ یونانی یوحانان است و معنی آن انعام توفیقی خداست. (از قاموس کتاب مقدس). اصل عبرانی کلمه یحیی است که نام پیغمبر معروف و اشخاص دیگر است. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به یحیی شود
لغت نامه دهخدا
(حَنْ نا)
ابن ماسویه، مکنی به ابوزکریا. پزشکی فاضل و مصنفی عالم و طبیب مخصوص هارون و مأمون بود. هارون او را به ترجمه کتبی که در انگوریه و سایر بلاد مفتوحۀ روم به دست مسلمین افتاد واداشت و خود او را در طب تألیفات مهمی است، مانند: کتاب برهان. کتاب فصد و حجامت. کتاب جذام. کتاب حمام. کتاب اصلاح اغذیه. کتاب معده. کتاب ادویۀ مهمله. (از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی). او خدمت مأمون و معتصم وواثق و متوکل عباسی کرده است. حکیمی گوید روزی ابن حمدون ندیم در حضور متوکل با یوحنا مزاح می کرد. یوحناگفت اگر به اندازۀ جهل خویش علم داشتی و آن علم را به صد خنفساء بخش می کردند هریک از آنان عاقل تر از ارسطو می گردید. ابن ندیم نزدیک بیست کتاب از او در ابواب مختلف طب نام برده و ابن بیطار در مفردات مکرر از او روایت دارد. (یادداشت مؤلف). نزدیک به چهل کتاب نوشته است و از آن جمله است: 1- ’برهان’ در 30 جزء. 2- ازمنه. 3- النوادر الطبیه. 4- جواهرالطیب المفرده. 5- المشجر. 6- خواص الاغذیه و البقول. 7- دغل العین. 8- الحمیات (این دو کتاب اخیر را به سریانی درآورده است). وی در سال 243 هجری قمری در سامره درگذشت.. و رجوع به نامۀ دانشوران ج 3 ص 32 شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یرح. رجوع به یرح شود
لغت نامه دهخدا
(حا)
یوحا. نام خاخامی پرخواره. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
مثل یوحی. (امثال و حکم دهخدا). و رجوع به یوحاشود
لغت نامه دهخدا
(حا)
یوح. آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خور. مهر. یوح. خورشید. (یادداشت مؤلف). گاهی یوح را یوحی گویند. (از نشوءاللغه ص 28). و رجوع به یوح شود
لغت نامه دهخدا
(یوکْ کا)
قسمی گل که اصل آن از امریکاست و در آسیا و اروپا در منطقه های معتدله پرورش می دهند و یوکا به هر سالی یک بار گل می دهد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یتا. نام یکی از حروف یونانی. (فهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
نام زن کوز است. (ترجمه دیاتسارون ص 212)
لغت نامه دهخدا
نام هریک از ادوار هندی عالم، (یادداشت مؤلف)، رودۀ گوسفند پاک نکرده، (صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
زوجه خوزی وکیل هیرودیس انتیپاس، از جمله کسانی بود که مسیح را خادم بود و حنوط از برای دفن مسیح آورد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
در منتهی الارب روحاء و در معجم البلدان روحا (مقصور) آمده است. دهی است از مضافات رحبۀ شام. (منتهی الارب). از قرای رحبه است و مردم آن روحا (مقصور) تلفظ میکنند و منسوب بدان روحانی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
یا روها، نامی است که عربان به شهر ادس دادند و ارامنه آن را اوررا مینامیدند و بعقیدۀ عربان قدیمیترین شهر آسیاست و اکنون این شهر را اورفا نامند، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2629 شود
لغت نامه دهخدا
بلغت یونانی، گیاه ماه پروین را گویند و بیخ آنرا بعربی، جدوار خوانند و گویند با بیش در یک جا روید، (برهان) (ناظم الاطباء)، گیاه ماه پروین را گویندکه بیخ آنرا بعربی جدوار خوانند و فارسی آن ژدوار است، (آنندراج) (انجمن آرا)، ماه پروین، (الفاظ الادویه)، حشیشی است که با بیش در یک جا میروید، (فهرست مخزن الادویه)، بهندی بیش موش است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(مَشْ)
زمینی که گیاه شیح رویاند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشیوحی (بالقصر و المد). آنجا که گیاه شیح روید. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشیوحی شود، کار سخت که در آن مبادرت نمایند. یقال: هم فی مشیوحاء من امرهم، ایشان در کاری هستند که در آن مبادرت میکنند و با هم آمیخته. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یوح
تصویر یوح
خور هور
فرهنگ لغت هوشیار
اتلاف هر چیز که نتوان دوباره آنرا بدست آورد، مانند چارپای گمشده و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوحی
تصویر یوحی
خور هور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوحا
تصویر بوحا
ماه پروین از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوحات
تصویر فیوحات
جمع فیوح، جمع فیح، دمیدن بو های خوش ارزانی های بهار فراخی ها
فرهنگ لغت هوشیار
مجموعه ای از تمرین های بدنی برای تأمین تن درستی و به دست آوردن قدرت روحی
فرهنگ فارسی معین