جدول جو
جدول جو

معنی یوافیخ - جستجوی لغت در جدول جو

یوافیخ(یَ)
جمع واژۀ یافوخ. (ناظم الاطباء) (دهار). جمع واژۀ یافوخ، به معنی جان دانۀ کودک. (آنندراج). و رجوع به یافوخ شود
لغت نامه دهخدا
یوافیخ
جمع یافوخ
تصویری از یوافیخ
تصویر یوافیخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عوافی
تصویر عوافی
جمع واژۀ عافیت، تندرستی، صحت، سلامت، زهد، پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
جمع واژۀ قافیه، پشت گردن، پس گردن، آخر چیزی، در علوم ادبی یک مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت که در آخرین کلمۀ ابیات یک قطعه شعر یا در آخرین کلمۀ مصراع های یک بیت تکرار شود، ولی این تکرار، تکرار یک کلمه با معنی واحد نباشد مانند «ﺴﺖ» و یا « ر»، پساوند، سرواده، در بیت اخیر کلمۀ «دارد» ردیف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوافی
تصویر خوافی
پرهای کوچک بال پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یواقیت
تصویر یواقیت
یاقوت ها، نوعی سنگهای معدنی گران بها، یاکندها، کنایه از لبان سرخ معشوق، جمع واژۀ یاقوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواریخ
تصویر تواریخ
تاریخ ها، زمانهای وقوع یک امر یا حادثه، جمع واژۀ تاریخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافوخ
تصویر یافوخ
میانۀ شب
فرهنگ فارسی عمید
(سُ فی یَ / یِ)
از بهترین دنانیری است که در روزگار بنی امیه سکه زده شده است و چون یوسف بن عمراز ولاه عراق، در عهد یزید بن عبدالملک آن را سکه زده بدین نام خوانده شده است. (از النقود ص 15 و 93)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ یاقوت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از المعرب جوالیقی ص 356) : برگهای درختان پیروزه بود یا زمرد و بار آن یواقیت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 403). آن درهای ماه پیکر و یواقیت نارگون و... بریختند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 275). و رجوع به یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
از پادشاهان یهود بود و از سال 608-598 قبل از میلاد سلطنت کرد. او ارمیای پیغمبر را شکنجه داد و سرانجام به دست بخت النصر برافتاد و به بابل تبعید گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ یعفور. (از ناظم الاطباء) (دهار). رمۀ تکه از آهو. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به یعفور شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
پرهای بال مرغ که چون بالها را منضم گرداندپنهان شوند، یا چهار پری که بعد از مناکب قرار دارد، یا هفت پری که بعد از هفت پر مقدمات وجود دارد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) : همه شب در ستره خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، جمع واژۀ خافیه. شاخه های بزرگ، و آن را در لغت اهل حجاز عواهن می گویند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منفاخ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (المنجد). رجوع به منفاخ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تاریخ. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و تواریخ متقدمان به ذکر آن ناطق. (کلیله و دمنه). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت. (کلیله و دمنه). وبه تواریخ و اسمار التفاتی بودی. (کلیله و دمنه).
- تواریخ و سیر، دو علمند، یکی مخصوص به کمیت اعمار و مدت دولت انبیاء و ملوک و ارباب ملک و ملت و دوم مخصوص به کیفیت احوال و طریقت هر یک. رجوع به تاریخ شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
منسوب به خواف
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
از عالمان لغت بود و او راست نظم جواهراللغه زمخشری. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ/ خوا / خا)
منسوب به خواف که ناحیۀ کثیرالقری و با خضارت و نضارت از نیشابور و مهد طلوع جمعی از علما و محدثین بوده است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کافور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : وتصفی هذه الکوافیر بالتصعید. (ابن البیطار). و رجوع به کافور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
جمع قافیه، پساوند ها
فرهنگ لغت هوشیار
نرمه سر جاندانه تشنک محل التقای استخوان مقدم سر باستخوان موخر سر. جان دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوافی
تصویر لوافی
در تازی نیامده گوالبافی ریسمانتابی پاتاوه فروشی عمل و شغل لواف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوافی
تصویر طوافی
شغل و عمل طواف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صافیه، واگذاری ها چون زمین یا ده واگذاری، بر گرفته ها بر گزدیده پیامبر از پروه (غنیمت)، بی مانده برها (بلا وارث) جمع صافیه آن قسمت از غنایم که به پیغمبر و امام میرسید و از دیگر غنایم که میان غنایم غازیان تقسیم می شد ممتاز بود، املاک خالصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوافی
تصویر خوافی
پوشیده و پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یواقیت
تصویر یواقیت
جمع یاقوت، جمع یاقوت، : از ریشه پارسی یاغوت ها یاکند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یعافیر
تصویر یعافیر
جمع یعفور، آهوان گوسالگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواریخ
تصویر تواریخ
جمع تاریخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یواقیخ
تصویر یواقیخ
جمع یافوخ، جاندانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توافی
تصویر توافی
تمام و کمال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یواقیت
تصویر یواقیت
((یَ))
جمع یاقوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توافی
تصویر توافی
((تَ))
وفا به عهد کردن با یکدیگر، با هم تمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوافی
تصویر خوافی
((خَ))
جمع خافیه، پنهان ها، نهان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوافی
تصویر قوافی
((قَ))
جمع قافیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یافوخ
تصویر یافوخ
محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر، جان دانه
فرهنگ فارسی معین