جدول جو
جدول جو

معنی ینکف - جستجوی لغت در جدول جو

ینکف(یَ کَ)
نام یکی از پادشاهان حمیر بود. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ نَکْ کِ)
شتران که پیداگردد غدود بن زنخ آنها. (آنندراج) : جمل منکف، شتر نکاف زده. (ناظم الاطباء). رجوع به نکاف و تنکیف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَف ف)
بازایستنده. (آنندراج). بازایستاده، بازگذاشته. (ناظم الاطباء) ، گذرنده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
اشک از رخ فراتر کردن به انگشت. (تاج المصادر بیهقی). به انگشت اشک از رخسار پاک کردن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برگردیدن و عدول نمودن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پی گم کردن، سپری کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قطع کردن. به پایان رساندن. تمام کردن، از باران بگذشتن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
((کِ کُ))
از انواع سلاح خودکار و نیمه خودکار دارای دستگاه نشانه روی مکانیکی و دو نوع قنداق ثابت و تاشو
فرهنگ فارسی معین
نیفت
فرهنگ گویش مازندرانی