جدول جو
جدول جو

معنی ینابیع - جستجوی لغت در جدول جو

ینابیع
ینبوع ها، چشمه ها، جوی های پرآب، جمع واژۀ ینبوع
تصویری از ینابیع
تصویر ینابیع
فرهنگ فارسی عمید
ینابیع
(یَ)
ج ینبوع. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). چشمۀ بزرگ آب. (آنندراج) : ینابیع را یبوست ظاهر شد و مرابیع را خشکی غالب آمد. (سندبادنامه ص 122). و رجوع به ینبوع شود.
- ینابیعالحکم (ینابیع حکم) ، چشمه های علوم. چشمه های دانش و حکمت: مرا بیع کرم و ینابیع حکم و مصابیح ظلم و مجاریح امم بودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 282).
آن ینابیعالحکم همچون فرات
از دهان او روان از بی جهات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
ینابیع
چشمه های بزرگ آب، چشمه های دانش و حکمت
تصویری از ینابیع
تصویر ینابیع
فرهنگ لغت هوشیار
ینابیع
((یَ بِ))
جمع ینبوع، چشمه ها
تصویری از ینابیع
تصویر ینابیع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه، معتدل، حد وسط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسابیع
تصویر اسابیع
اسبوع ها، هفته ها، جمع واژۀ اسبوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انابیب
تصویر انابیب
انبوب ها، فاصلۀ میان دو بند یا گره نی، جمع واژۀ انبوب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
نام جایی است از نواحی عکبرا. (از الاوراق، اخبار الراضی بالله و المتقی بالله ص 206)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زنبیل. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زنبیل شود
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
جمع واژۀ ظنبوب، قرع ظنابیب الأمر، خوار گردانید آن را و رام کرد. یا آمادۀ جنگ گردید و درآمد در امور شداد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنبیت. (از اقرب الموارد). رجوع به تنبیت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنبل و تنبال و تنبول. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنابله. (اقرب الموارد). رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ / بِ بِ)
بین بین. میانۀ خوب و بد یعنی نه خوب و نه بد. (ناظم الاطباء). رجوع به بین بین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اسبوع. (منتهی الارب). هفته ها.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تبّع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبابعه و تبع شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اصبع. انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج). ولی در اقرب الموارد و قطر المحیط جمع اصبوع است که لغت یا لهجه ای در اصبع است. و جمع اصبع، اصابع است
لغت نامه دهخدا
(نِ شَ کَ دَ)
چهارچهار
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انبوب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انبوب شود.
- انابیب الریه، مخرجهای دم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مخارج دم و نفس از شش. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انبوش. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به انبوش شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زنبور. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار). رجوع به زنبور شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ یربوع. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). و رجوع به یربوع و مدخل ربع شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ ینبوت. (اقرب الموارد). و رجوع به ینبوت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرابیع
تصویر مرابیع
به گونه رمن باران های بهاری بارش های آغاز بهار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اسبوع، هفته ها، هفت بار، روزها جمع اسبوع. هفت ها هفت هفت، هفته ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصابیع
تصویر اصابیع
جمع اصبع، انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
میانه رو مرز میانه معتدل میانه رو حد وسط بین بین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زنبور، کلیزان کبتان حشره ایست از راسته نازک بالان که دارای چهار بال نازک است و قطعات دهانیش بیشتر لیسنده است. تغییر شکل این حشره کامل است. زنبوران معمولا به طور اجتماع با تشکیلات منظم میزیند و در سوراخهاو شکافهای بین دیوار یا زمین لانه هایی برای خود تهیه میکنند که فاقد ذخیره غذای است زنبور دارای سوزن زهر آلودی است موسوم به نیش که به کیسه زهری مرتبط است و حشره برای دفاع یا بی حس کردن شکار و احیانا کشتن آن از نیش خود استفاده میکنند. در تداول عامه زنبور به دو نوع ازین حشره اطلاق شود: زنبوهای زرد رنگ که کوچکترند زنبورهای سرخ رنگ که درشت تر میباشند. از لحاظ زندگی و طرز تعذیه هر دو نوع یکسانند ولی از کلمه زنبور بیشتر مراد زنبور زرد رنگ است زنبور زرد زنبور تخمی. یا زنبور خرمایی زنبور سرخ. یا زنبورسرخ گونه ای زنبور که از زنبورهای زرد درشت تر است و طول اندامش تا 3 سانتیمتر میرسد و بیشتر در حفره های پوسیده تنه درختان و شکاف دیوارها لانه دارد. نیش وی از زنبورهای زرد رنگ دردناک تر است زنبور گاوی زنبور خرمایی زنبور طلایی سوسک طلایی. یا زنبور عسل حشره ایست از راسته نازک بالان که دارای نژادهای مختلف است و از روی رنگشان تمییز داده میشود. زنبور عسل ممکن است سیاه قهوه ای زرد طلایی و دو رنگ باشد بعصی نژادهای آن خونسرد و ملایم و برخی بسیار عصبانی و موذیند. حشره ایست اجتماعی در بعض امکنه به تعداد 30 تا 40 هزار در یک جا و به کمک هم زندگی میکنند. در هر اجتماع زنبور عسل یک ماده موسوم به ملکه یا شاهنگ وجود دارد که درازای بدنش در حدود 2 سانتیمتر و مخروطی شکل است و بالهایش به انتها نمیرسد. ملکه غریب 4 یا 5 سال عمر میکند. بقیه ماده زنبورهای یک اجتماع ماده های عقیم و موسوم به عمله میباشد. و طول بدنشان بین 12 تا 14 میلیمتر و انتهای بدنشان بیضی است. در هر اجتماع زنبور عسل بین 500 تا 5000 زنبور نر وجود دارد. بالهای زنبورهای نر از انتهای بدن هم میگذرد و قدشان بین 15 تا 17 میلیمتر است. عمرشان 3 تا 4 ماه است. عمر زنبورهای تابستانی بین 6 تا 8 هته و عمر کارگرهای زمستانی بین 6 تا 8 ماه است ملکه و نرها کار میکنند و حتی بدون کمک کارگران هم تغذیه نمیتوانند بکنند از فواید زنبور عسل تهیه عسل و موم است زنبورانگبین منگ انگبین نحل. یا زنبور گاوی زنبور سرخ، اخگر آتش، پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابیش
تصویر انابیش
جمع انبوش، تره های بر کنده، درختان بر کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابیر
تصویر انابیر
پارسی تازی شده، جمع انبار، انبارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انابیب
تصویر انابیب
جمع انبوب، نیچه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنابیر
تصویر طنابیر
جمع تنبور، از ریشه پارسی تنبورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرامیع
تصویر یرامیع
مار گیاه از گیاهان دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنابیب
تصویر طنابیب
جمع طنبوب، استخوان های ساغ استخوان ساق، جمع طنابیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنابیر
تصویر زنابیر
((زَ))
جمع زنبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینابین
تصویر بینابین
((بَ یا بِ بِ))
میانه، حد وسط، بین بین
فرهنگ فارسی معین