پسوند متصل به واژه به معنای منسوب به مثلاً سیمین، گلین، پسوند متصل به واژه به معنای آغشته به مثلاً خاکین، مشکین، به آخر صفت می پیوندد و صفت عالی می سازد مثلاً بهترین، بدترین
پسوند متصل به واژه به معنای منسوب به مثلاً سیمین، گلین، پسوند متصل به واژه به معنای آغشته به مثلاً خاکین، مُشکین، به آخر صفت می پیوندد و صفت عالی می سازد مثلاً بهترین، بدترین
حرفی است که چون در آخر اسم درآورند دلالت بر نسبت کند، مانند سیمین منسوب به سیم و آهنین منسوب به آهن، (از ناظم الاطباء)، پسوند نسبت است و با اسم، صفت نسبی سازد، مانند زرین، سیمین، بلورین، آهنین، فولادین، نمکین، شیرین، رویین، پایین، زیرین، زبرین، نگارین، آتشین، جوین، گندمین، رنگین، گوهرین، شاهین، سفالین، گلین، سنگین، ننگین، عنبرین، مشکین، دوشین، دیرین، زمردین، (یادداشت مؤلف)، پسوند صفت عالی است که به آخر صفت تفضیلی و در معدودی از کلمه ها به آخر صفت مطلق آید و صفت عالی سازد یعنی انحصار و تخصیص را می رساند و موضوعی را در صفتی بر همه افراد همجنس افزونی می دهد: بزرگ ترین، خوش ترین، بدترین، زیباترین، زشت ترین، خوب ترین، پست ترین، گران ترین، گرامی ترین، مهم ترین ... بهین، مهین، کهین، پسین، (یادداشت مؤلف)، گاهی به آخر عدد ترتیبی یا عدد غیرمعین آید وعدد وصفی ترتیبی دیگری سازد: سومین، پنجاهمین، اولین، آخرین، نخستین، چندمین، (یادداشت مؤلف)، گاهی به آخر اسم می پیوندد و معنایی نزدیک صفت فاعلی دهد: غمین، یعنی دارندۀ غم، نوشین، دارندۀ نوش، (یادداشت مؤلف)، در آخر کلمه چند، معنی کثرت دهد: چند نفر آمدند، چندین نفر آمدند
حرفی است که چون در آخر اسم درآورند دلالت بر نسبت کند، مانند سیمین منسوب به سیم و آهنین منسوب به آهن، (از ناظم الاطباء)، پسوند نسبت است و با اسم، صفت نسبی سازد، مانند زرین، سیمین، بلورین، آهنین، فولادین، نمکین، شیرین، رویین، پایین، زیرین، زبرین، نگارین، آتشین، جوین، گندمین، رنگین، گوهرین، شاهین، سفالین، گلین، سنگین، ننگین، عنبرین، مشکین، دوشین، دیرین، زمردین، (یادداشت مؤلف)، پسوند صفت عالی است که به آخر صفت تفضیلی و در معدودی از کلمه ها به آخر صفت مطلق آید و صفت عالی سازد یعنی انحصار و تخصیص را می رساند و موضوعی را در صفتی بر همه افراد همجنس افزونی می دهد: بزرگ ترین، خوش ترین، بدترین، زیباترین، زشت ترین، خوب ترین، پست ترین، گران ترین، گرامی ترین، مهم ترین ... بهین، مهین، کهین، پسین، (یادداشت مؤلف)، گاهی به آخر عدد ترتیبی یا عدد غیرمعین آید وعدد وصفی ترتیبی دیگری سازد: سومین، پنجاهمین، اولین، آخرین، نخستین، چندمین، (یادداشت مؤلف)، گاهی به آخر اسم می پیوندد و معنایی نزدیک صفت فاعلی دهد: غمین، یعنی دارندۀ غم، نوشین، دارندۀ نوش، (یادداشت مؤلف)، در آخر کلمه چند، معنی کثرت دهد: چند نفر آمدند، چندین نفر آمدند
درختچه ای ازتیره پروانه واران بارتفاع یک تا دو متر که درنواحی مدیترانه و آسیا و ایران میروید گلهایش زرد رنگ و میوه اش نیام وقوسی شکل است. درازی میوه اش بین 10 تا 15 سانتی متراستازتمام قسمتهای این گیاه بوی نامطبوع استشمام میشود. ازاین گیاه آلکالوئیدی بنام آناژیرین بدست می آورده اند دانه این گیاه سمی است از برگها و دانه اش بعنوان قی آور ومسهل در طب قدیم استفاده میکردند اناغورس خروب الخنزیز خرنوب الکلاب حب الکلی ام الکلب جرود عجب خرنوب نبطی راتاج شوکه شهباء
درختچه ای ازتیره پروانه واران بارتفاع یک تا دو متر که درنواحی مدیترانه و آسیا و ایران میروید گلهایش زرد رنگ و میوه اش نیام وقوسی شکل است. درازی میوه اش بین 10 تا 15 سانتی متراستازتمام قسمتهای این گیاه بوی نامطبوع استشمام میشود. ازاین گیاه آلکالوئیدی بنام آناژیرین بدست می آورده اند دانه این گیاه سمی است از برگها و دانه اش بعنوان قی آور ومسهل در طب قدیم استفاده میکردند اناغورس خروب الخنزیز خرنوب الکلاب حب الکلی ام الکلب جرود عجب خرنوب نبطی راتاج شوکه شهباء
زنی که در شب زفاف دنبال عروس بخانه داماد رود، دنباله ترکی پساد (گویش بدخشی) زه ساگدوش: مرد ینگه برای عروس بمنزله ساق دوش است برای داماد توضیح آنکه درقدیم شب عروسی مردی (یا دو مرد) جهاندیده وتجربه پرورده از دوستان داماد نزد اومی نشستند و وی را به وظایفی که برعهده داشت آشنا می ساختند وجزئیات اعمال شب زفاف رابدومی آموختند این مردان را ساق دوش می گفتند. برای عروس نیززنی (یازنانی) تعیین می شدند که وی رابه وظایفش آشناسازند و چنین زنی راینگه می گفتند
زنی که در شب زفاف دنبال عروس بخانه داماد رود، دنباله ترکی پساد (گویش بدخشی) زه ساگدوش: مرد ینگه برای عروس بمنزله ساق دوش است برای داماد توضیح آنکه درقدیم شب عروسی مردی (یا دو مرد) جهاندیده وتجربه پرورده از دوستان داماد نزد اومی نشستند و وی را به وظایفی که برعهده داشت آشنا می ساختند وجزئیات اعمال شب زفاف رابدومی آموختند این مردان را ساق دوش می گفتند. برای عروس نیززنی (یازنانی) تعیین می شدند که وی رابه وظایفش آشناسازند و چنین زنی راینگه می گفتند
ینگی دنیا: در برخی فرهنگنامه ها گمان رفته است که واژه ینگه یاینگی ترکی است ولی این واژه دگر گشته یانکی به مانک شهروند آمریکاست جهان ینکی ها آمریکا قاره آمریکای شمالی ومرکزی وجنوبی. توضیح این لفظ ترکی فارسی است وظاهرا معنی آن دنیای جدیداست و نخست باراز راه عثمانی (مانندبسیاری لغات دیگرکه از اروپا به ایران از راه عثمانی میرسید) به کشور ماآمده است وتامدتهامردم ایران به جای گفتن آمریکاینگه دنیا ینگی دنیاوطبقات پایین تر لنگه دنیا و لنگی دنیامی گفتند
ینگی دنیا: در برخی فرهنگنامه ها گمان رفته است که واژه ینگه یاینگی ترکی است ولی این واژه دگر گشته یانکی به مانک شهروند آمریکاست جهان ینکی ها آمریکا قاره آمریکای شمالی ومرکزی وجنوبی. توضیح این لفظ ترکی فارسی است وظاهرا معنی آن دنیای جدیداست و نخست باراز راه عثمانی (مانندبسیاری لغات دیگرکه از اروپا به ایران از راه عثمانی میرسید) به کشور ماآمده است وتامدتهامردم ایران به جای گفتن آمریکاینگه دنیا ینگی دنیاوطبقات پایین تر لنگه دنیا و لنگی دنیامی گفتند
قاره آمریکای شمالی ومرکزی وجنوبی. توضیح این لفظ ترکی فارسی است وظاهرا معنی آن دنیای جدیداست و نخست باراز راه عثمانی (مانندبسیاری لغات دیگرکه از اروپا به ایران از راه عثمانی میرسید) به کشور ماآمده است وتامدتهامردم ایران به جای گفتن آمریکاینگه دنیا ینگی دنیاوطبقات پایین تر لنگه دنیا و لنگی دنیامی گفتند
قاره آمریکای شمالی ومرکزی وجنوبی. توضیح این لفظ ترکی فارسی است وظاهرا معنی آن دنیای جدیداست و نخست باراز راه عثمانی (مانندبسیاری لغات دیگرکه از اروپا به ایران از راه عثمانی میرسید) به کشور ماآمده است وتامدتهامردم ایران به جای گفتن آمریکاینگه دنیا ینگی دنیاوطبقات پایین تر لنگه دنیا و لنگی دنیامی گفتند