جدول جو
جدول جو

معنی یمکن - جستجوی لغت در جدول جو

یمکن
امکان دارد، ممکن است
تصویری از یمکن
تصویر یمکن
فرهنگ فارسی عمید
یمکن(یُ کِ)
در عربی فعل است به معنی ’تواند بود’ و ’ممکن است’، ولی در فارسی در معنی قیدی به کار می رود، به معنی شاید، احتمالاً، ممکن است، یحتمل، ظاهراً، مگر، باشد که، تواند بودن. (از یادداشت مؤلف). صیغۀ مضارع معروف به معنی امکان دارد و فارسیان در محاورات خود نون را ساکن خوانند. (از آنندراج) : مختار در وقت بانگ کرد که دواجه و لباچه بیاورید که سرما می یابم و یمکن که تبم آمد وسر بنهاد و خود را بپوشانید. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). لحن ایشان را برفور قبول مکنید، چه یمکن که آن جوق پیش از این صاحب عمل بوده باشند... و یمکن که جوقی بیایند کسانی که از قدیم باز دشمن او باشند. (تاریخ غازانی ص 180). یمکن که خلایق دعوی شما را چند روزی که بر حقیقت آن واقف نباشند مسلم دارند لیکن خدای تعالی بر ضمایر شما مطلع است و با وی تزویر و تلبیس درنگیرد. (تاریخ غازانی ص 197). یمکن که حکمی کنند که مستلزم ذهاب حقوق مستحقان باشد. (تاریخ غازانی ص 224). یمکن که بعد از آن میان ورثۀ آن شخص مقاسمه رفته... و گواهان را نیز یمکن که مغلطه داده و غافل گردانیده. (تاریخ غازانی ص 224). یمکن که مشتری آن املاک یاورثۀ او آن قبالات را ندیده باشند. (تاریخ غازانی ص 237). قاسم گفت یمکن که این قدر مال که از ایشان کم فرمودی ایشان به پای بایستند. (ترجمه تاریخ قم ص 189). خبر فوت خاقان منصور سلطان حسین میرزا به تواتر آنجا رسید و در ضمیر الهام پذیر گشت که یمکن میان اولاد آن خسرو مغفرت نشان صورت خلاف روی نماید. (حبیب السیر ج 3 ص 309). اگر ملک ایشان را طلب دارد یمکن که از عهدۀ جواب این سؤال بیرون آیند. (حبیب السیر ج 1 ص 94)
لغت نامه دهخدا
یمکن
ممکن است
تصویری از یمکن
تصویر یمکن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ممکن
تصویر ممکن
جایز، روا، میسر، آسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
ثابت، برقرار، پابرجا، دارای قدرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همکن
تصویر همکن
همکار، هم پیشه، همدست، اقران و امثال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یمین
تصویر یمین
راست، طرف راست، دست راست انسان، قسم، سوگند
یمین غموس: سوگند دروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمکن
تصویر تمکن
توانایی پیدا کردن، جای گرفتن، جاگیر شدن، جاه و مقام یافتن، دارای مقام و منزلت شدن، پابرجا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امکن
تصویر امکن
تواناتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمکن
تصویر تمکن
جای گرفتن، بر پای بودن
فرهنگ لغت هوشیار
پا بر جا شایند شایین شدنی شایا نا ور برقرار شده پا بر جا کرده شده پا بر جا کننده بر قرار دارنده. امکان یابنده میسر، امری یا مفهومی و یا موجودی است که از ذات خود اقتضایی نداشته باشد نه اقتضای وجود و نه عدم شاید بود (لغت بیهقی. پارسی نغز 386) مقابل ممتنع محال. یا ممکن بودن امکان داشتن حاصل شدن: (و چون بنا سبب بر متحرکی و ساکنی بود در آن نیز دو قسم بیش ممکن نبود.) (المعجم. چا. دانشگاه 32)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یمین
تصویر یمین
سوی راست، ایمن و امان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بنگرید به یامان نوعی باداست که اگر بیایدیا کسی بدان مبتلا گردد مایه مرگ او میشود منسوب به یمن یمنی. متعلق به یمن سخته دریمن: یکی زرنام ملک بر نبشته دگر آهن آب داده یمانی. (دقیقی)، از مردم یمن اهل یمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
((مُ کِ))
میسر، آسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یمین
تصویر یمین
((یَ))
سمت راست، سوگند، قسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
((مُ مَ کَّ))
برقرار شده، پابرجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمکن
تصویر تمکن
((تَ مَ کُّ))
جاگیر شدن، دارای جاه و مقام شدن، توانا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امکن
تصویر امکن
((اَ کَ))
تواناتر، جادارتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
شدنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
Possible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
possible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
가능한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
mümkün
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
mungkin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
সম্ভব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
संभव
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
possibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
möglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
posible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
mogelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
можливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
возможный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
możliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
possível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ممکن
تصویر ممکن
可能的
دیکشنری فارسی به چینی