- یموت
- خواهد مرد: می میرد می میرد خواهد مرد: آتشی کو باد دارد در بروت هم یکی بادی بر او خواند یموت. (مثنوی)
معنی یموت - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشیان مرغان شکاری مانند باز و عقاب آشیانه: بر قله قاف بخت و اقبال آموت عقاب دولت تست (منجیک)
آشیانۀ پرندگان شکاری، آشیان، برای مثال بر قلۀ قاف بخت و اقبال / آموت عقاب دولت توست (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۰)
ترک بند، تسمه و دوال که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی به ترک می بندند، فتراک
جمع واژۀ سمت، سمت ها
جمع واژۀ سمت، سمت ها
خاموش، ساکت
آشیان، آشیانه. لانه پرندگان شکاری
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند، فتراک
خاموش، ساکت
خاموش شدن، ساکت شدن
مرگ، مردن، موت، نیستی، فنا
موت ابیض: کنایه از مرگ طبیعی
موت احمر: کنایه از کشته شدن، آغشته شدن به خون
موت ابیض: کنایه از مرگ طبیعی
موت احمر: کنایه از کشته شدن، آغشته شدن به خون
بیماری عام و مرگ ومیر میان چهارپایان، خشک سالی، بیماری یا سرمای سخت که باعث هلاک چهارپایان شود
مردن، مرگ، آرمیدن، فوت
جانوران خاکزی
آنکه هرگز نخواهد مرد، از صفات باری تعالی
میوه ای زرد یا سبز، بیضی یا کروی، خوراکی، ترش و از خانوادۀ مرکبات است، درخت این میوه با شاخه های خاردار و شکوفه های سفید که بلندی آن تا چهار متر می رسد
خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
چوب دستی کلفت، چوب دستی که سر آن ستبر یا آهن گرفته شده باشد
خواجه بار خوا هم آوای خدا غذایی که فقط برای ادامه زندگی کفایت کند غذای بخور و نمیر
نمی میرد نا میرنده: بیمرگ
نمی میرد، بی مرگ بی موت، صفتی است از صفات خدای تعالی: ای بحق بخت تو حی لاینام بادی اندر حفظ حی لایموت. (انوری) بی مرگ، آنکه نمیرد، زنده همیشگی
شش پر (جمله اسم) چوبدستی که سر آنرا باهن گرفته باشند شش پر