کسی که رای او همیشه بر صواب باشد و در فکر او خطا نیفتد و ناپرسیده از فراست خود معلوم کند و در ’کنز’ بمعنی زیرک آمده است. (غیاث اللغات). آنکه هرچه اندیشد چنان بود. (تفلیسی). آنکه هرچه اندیشه کند چنان آید. (مهذب الاسماء). مرد زیرک و تیزخاطر. (منتهی الارب). تیزیاب. تیزرای. (نصاب الصبیان). ذکی و متوقد. (اقرب الموارد). آنکه ظن بخطا نبرد. آنکه گمان او خطا نکند. تیزهوش. زیرک. زودیاب. مرد نیک زیرک که بچیزی چنان گمان برد که گویی دیده است یا شنیده. لوذعی ّ: اگرنه آن بودی که هرآینه در اطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی ٔ و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر بسر آوردی.... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 460) ، نیزۀ سخت گندم گون پوست سخت چوب. (منتهی الارب) (آنندراج). نیزه ای که چوب آن گندم گون و سخت باشد. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سایۀ کثیف و سیاه. (منتهی الارب). سایۀ غلیظ سیاه. (از اقرب الموارد) ، درخت کثیف سایه. (منتهی الارب). درختی که سایۀ آن تیره باشد. (از اقرب الموارد) ، سردآب دهان. (منتهی الارب). پسری که آب دهانش سرد باشد. غلام المی، ای باردالریق. (اقرب الموارد)
کسی که رای او همیشه بر صواب باشد و در فکر او خطا نیفتد و ناپرسیده از فراست خود معلوم کند و در ’کنز’ بمعنی زیرک آمده است. (غیاث اللغات). آنکه هرچه اندیشد چنان بود. (تفلیسی). آنکه هرچه اندیشه کند چنان آید. (مهذب الاسماء). مرد زیرک و تیزخاطر. (منتهی الارب). تیزیاب. تیزرای. (نصاب الصبیان). ذکی و متوقد. (اقرب الموارد). آنکه ظن بخطا نبرد. آنکه گمان او خطا نکند. تیزهوش. زیرک. زودیاب. مرد نیک زیرک که بچیزی چنان گمان برد که گویی دیده است یا شنیده. لَوذَعی ّ: اگرنه آن بودی که هرآینه در اطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی ٔ و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر بسر آوردی.... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 460) ، نیزۀ سخت گندم گون پوست سخت چوب. (منتهی الارب) (آنندراج). نیزه ای که چوب آن گندم گون و سخت باشد. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سایۀ کثیف و سیاه. (منتهی الارب). سایۀ غلیظ سیاه. (از اقرب الموارد) ، درخت کثیف سایه. (منتهی الارب). درختی که سایۀ آن تیره باشد. (از اقرب الموارد) ، سردآب دهان. (منتهی الارب). پسری که آب دهانش سرد باشد. غلام المی، ای باردالریق. (اقرب الموارد)
نام دو تن از شعرای قرن نهم عثمانی: یکی درویش فرزند لامعی و ملازم خیرالدین افضل، از خواجگان سلطان سلیمان خان و این مطلع او راست: فکر زلفکدر شب فرقنده جان اکلنجله سی کیجه ایله مرغک اولور آشیان اکلنجه سی. دیگری عبداﷲ، از مردم بروسه اسلامبول ملازم چیوی زاده در اسلامبول. (از قاموس الاعلام ترکی)
نام دو تن از شعرای قرن نهم عثمانی: یکی درویش فرزند لامعی و ملازم خیرالدین افضل، از خواجگان سلطان سلیمان خان و این مطلع او راست: فکر زلفکدر شب فرقنده جان اکلنجله سی کیجه ایله مرغک اولور آشیان اکلنجه سی. دیگری عبداﷲ، از مردم بروسه اسلامبول ملازم چیوی زاده در اسلامبول. (از قاموس الاعلام ترکی)