جدول جو
جدول جو

معنی یلبی - جستجوی لغت در جدول جو

یلبی
(یَ لَ بی ی)
جوشن گر. (دهار). رجوع به یلب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چلبی
تصویر چلبی
عنوانی احترام آمیز برای علما، ادبا و شاهزادگان ترک آسیای صغیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حلبی
تصویر حلبی
ورقۀ نازک فلزی که از ترکیب روی و آهن ساخته می شود، کنایه از حلب، تهیه شده در حلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلبی
تصویر صلبی
ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند، مربوط به پدر، مربوط به یک نسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یللی
تصویر یللی
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی، بانگ و فریادی که در حالت خوشی و مستی برآورند
یللی زدن: یللی
یللی کردن: یللی
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بی ی)
محمد بن السائب بن بشر الکلبی، مکنی به ابوالنصر. نسابه و عالم تفسیر و اخبار و ایام عرب بود او در کوفه متولد شد و در حدود سال 146 در همانجا درگذشت. او در وقعۀ جماجم با ابن الاشعث حضور داشت. او را تفسیری بر قرآن است و در حدیث ضعیف است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 897). و رجوع به ابن الندیم و عیون الاخبار و تاریخ گزیده و عقدالفرید شود
زید بن الحارثه الکلبی مولی خدیجه رضی الله عنها. رجوع به زید بن حارثه در همین لغت نامه و تاریخ گزیده چ نوائی ص 211 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ بی ی)
منسوب به کلب و سگ. (ناظم الاطباء) ، منسوب به قبیلۀ کلب. (ناظم الاطباء). منسوب به قبیلۀ قضاعه و هو کلب بن وبره... (منتهی الارب). چند قبیله به این انتساب معروف می باشند مانند کلب الیمین و غیره. (از انساب سمعانی). و رجوع به کلب (حی سوم از قضاعه) شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ جَ)
چیره شدن. (منتهی الارب). غلبه کردن. (تاج المصادر بیهقی). غلب. غلبه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غلبه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ با)
جمع واژۀ کلب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به کلب شود
لغت نامه دهخدا
(سَ با)
جمع واژۀ سلیب، به معنی ربوده عقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به سلب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
علی بن ابراهیم بن احمد بن علی بن عمر ملقب به نورالدین بن برهان الدین قاهری شافعی (975- 1044 هجری قمری) صاحب سیرۀ نبویه، از دانشمندان و مشایخ بزرگ بود. در مصر تولد و پرورش و وفات یافت. از شمس رملی حدیث نقل کرد. تألیفاتی دارد و از آنجمله است: انسان العیون فی سیرهالنبی المأمون، معروف به سیرۀ نبویه در سه مجلد که آنرا از سیرۀ شیخ محمد شامی تلخیص کرده و مطالب لطیفی بر آن افزوده است. رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات شود. علی بن ابراهیم ملقب به برهان الدین شافعی، از مشاهیر علما و فقهای قرن یازدهم هجری است و تألیفاتی دارد. او راست: 1- انسان العیون فی سیره العامین و المأمون. این کتاب به سیرۀ حلبیه شهرت دارد. 2- انفاذ المهج بمختصر الفرج. 3- حسن الوصول الی لطائف حکم الفصول. 4- المحاسن السنیه من الرساله القشیریه. وی بسال 1044 هجری قمری در 69 سالگی درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی و ریحانه الادب ج 1 ص 340)
لغت نامه دهخدا
(قُلْ لَ بی ی)
حیله ساز ماهر در تقلب. (منتهی الارب). حیله گر که در زیرورو کردن امور بصیرت دارد. (اقرب الموارد). رجوع به قلّب شود
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ بی ی)
با یاء نسبت. نزد علماء علم معانی عبارت است از سخنی که به کسی که متردد در حکمی است القاء شده باشد، مانند آنکه به شخص متردد گوئی: ان زیداً قائم ٌ، و تأکید در مثل این چنین سخن نیکو باشد. هکذا یستفاد من الاطول فی باب الاسناد الخبری. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(خُلْ لَ بی ی)
نام خاندانی است و به این خاندان منسوب است حسن بن قحطبی خلبی. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ لُ)
جزیره کوچکی است در گینۀ اسپانیا که در خلیج گینه واقع است و 1200 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
مصدرمنحوت از غارت عربی، غارت کردن. اغاره:
چون دید ماهیان زمستان که در سفر
نوروزمه بماند قریب مهی چهار
اندر دوید و مملکت او بغارتید
با لشکری گران و سپاهی گزافه کار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
سلطان صوفی، بنا بگفتۀ مؤلف عالم آرا یکی از کردانی بوده است که در دوران شاه عباس صفوی به حکومت دیلمان گیلان رسیده است. (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 208). و نیزرجوع به تعلیقات مجمل التواریخ گلستانه ص 326 شود
حدیث، پیش از جنگ شجاعتی نبود:
گفت پیغمبر سپهدار قلوب
لاشجاعه یا فتی قبل الحروب.
مولوی
علی الجمع، کمرهای باریک و لاغر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
دهی است جزء دهستان بزچاو بخش وفس شهرستان اراک که در 15 هزارگزی جنوب کمیجان بر سر راه نیمه شوسۀ کمیجان به اراک واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 556 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، ارزن، ذرت، بنشن، پنبه، انگور وقلمستان. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالی بافی و راهش نیمه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
در ترکی به معنی آقا و خواجه و سرور. بلسان الروم سیدی. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(حَ لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. ناحیه ای است واقع در دامنه و معتدل. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُلْ لَ بی ی)
سقاء حلبی، مشک دباغت یافته بگیاه حلب و آنرا سقاء محلوب نیز گویند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حلّب شود
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لَ بی ی)
صلّب. سنگ فسان. سنگی که بدان جلا دهند. (منتهی الارب). رجوع به صلّبیّه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یلبه
تصویر یلبه
یلبه در فارسی جوشن جوشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یللی
تصویر یللی
شخص بی قید و بی بند و بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلبی
تصویر کلبی
سگروش هر یک از وابستگان به دبستان فرزانی سگروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبی
تصویر صلبی
سنگ فسان، سنگ پرواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
منسوب به سلب نفیی منفی: صفات سلبی
فرهنگ لغت هوشیار
فلزی که از آن الواح و صفحه ها کنند و از آن سماور و آفتابه و سینی و سطل ارزانقیمت بسازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلبی
تصویر چلبی
آقا، خواجه و سرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلبی
تصویر جلبی
جلب بدن، فاحشگی نامستوری، حقه بازی مکاری محیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یللی
تصویر یللی
((یَ لَ))
وقت تلف کردن، عمر را به بطالت گذراندن، بیکارگی و تنبلی و تن آسانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلبی
تصویر سلبی
((سَ لْ))
منسوب به سلب، نفیی، منفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حلبی
تصویر حلبی
((حَ لَ))
منسوب به حلب، ورقه آهنی که روی آن را با قلع اندود کنند تا در مقابل رطوبت محفوظ ماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلبی
تصویر چلبی
((چَ لَ))
خواجه، آقا، سرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طلبی
تصویر طلبی
خواهی
فرهنگ واژه فارسی سره