جدول جو
جدول جو

معنی یقر - جستجوی لغت در جدول جو

یقر(یُ قُ)
یغر. مصحف کلمه یقن ترکی. کته کلفت. کت کلفت. ناتراشیده و ناخراشیده. (یادداشت مؤلف). و احتمال دارد ازمصدر یغورماق (یقورماق) ترکی به معنی خمیر کردن باشداز حیث تشبیه به خمیر ورآمده. و رجوع به یغر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقر
تصویر فقر
تنگ دستی، تهیدستی، ناداری، درویشی، کمبود چیزی مثلاً فقر آهن در بدن، در تصوف از مراحل سلوک که عبارت است از نیازمندی به خدای تعالی و بی نیازی از خلق، احتیاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقر
تصویر مقر
اقرار کننده، اعتراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یار
تصویر یار
محبوب، معشوق، دوست، رفیق، همدم
در ورزش هر یک از بازیکنان یک تیم
همکار
کنایه از همراه، مددکار،
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً هوشیار، یاری رساننده،
پسوند متصل به واژه به معنای کمک کننده مثلاً استادیار،
در تصوف کنایه از خداوند، مرید
مانند، نظیر، جاری، برای مثال چه نیکو سخن گفت یاری به یاری / که تا کی کشم از خسر ذل و خواری (رودکی - ۵۳۰)
از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن، یارستن
یاور، برای مثال ز برق تیر روشن شد شب تار / سر دشمن چو هاون، گرز چون یار (نزاری - مجمع الفرس - یار)
یار غار: کنایه از یار و دوست موافق و وفادار، در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صقر
تصویر صقر
چرغ، پرنده ای شکاری شبیه باز، به اندازۀ کلاغ، خاکستری رنگ، با لکه های سیاه و سفید،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقر
تصویر بقر
گاو، پستاندار نشخوار کنندۀ اهلی با پیشانی پهن و شاخ های خالی که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقر
تصویر مقر
جای قرار گرفتن و ماندن، جای قرار و آرام، قرارگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یسر
تصویر یسر
سهولت، آسانی
توانگری، فراخ دستی
درختی با دانه های سیاه و سخت و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقه
تصویر یقه
آن بخش از لباس که دور گردن قرار دارد، گریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقر
تصویر عقر
مجروح ساختن، پی کردن، دست و پای شتر را بریدن، بازداشتن از رفتار، نازا شدن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقر
تصویر نقر
کنده کاری و نقاشی کردن بر روی چیزی، در موسیقی با انگشت بر سازهای موسیقی نواختن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ قَ)
گیاهی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
جولاهه. (منتهی الارب) گرجین. ج، بیاقر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(حَ قَ / قُ)
خوار، ضعیف، لئیم الاصل. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یرر
تصویر یرر
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
ترک استخوان، مغاک گودی، گرانی گوش سنگینی گوش، بردباری به گواژ این ها برابر های پارسی واژه (وقر) است. فارسی گویان (وقر) را برابر (وقار) به کار می برند بنگرید به وقار بارسنگین، ابر گرانبار بزرگوار جاافتاده: مرد -1 سنگین گردیدن گران گشتن، باوقاربودن، سنگینی گرانی، وقار
فرهنگ لغت هوشیار
کوبیدن، کنده کاری کردن روی سنگ و چوب، سوراخ کردن مرغ چیزی را با منقار، با انگشت یا مضراب بر آلت موسیقی (دایره دف و غیره) نواختن، کوبش، کنده کاری روی سنگ و چوب، سوراخ کنی، نوازش آلت موسیقی با انگشت، وزن موسیقی ضرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقر
تصویر مقر
اقرار کننده، اعتراف و اذعان کننده جای قرار و آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقر
تصویر لقر
مشت زدن، لگد زدن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته گژف هم آوای برف زفت گژف جسم جامد غیر متبلور سیاه رنگی که سطح شکستگی آن مانند شیشه ناصاف است و در اماکن نفتی قدیمی یافت می شود. ترکیب قیر همان ترکیبات قیر همان هیدروکربورهای نفت است که در نتیجه اکسید اسیون حالت جمود را پیدا کرده است. قیرهای طبیعی که به نام مومیایی و زفت رومی نیز نامیده می شوند و وزن مخصوص آنها بین 1، 1 و 2، 1 و سختی آنها کم و تقریبا 2 می باشد علاوه بر ترکیبات هیدروکربور در ترکیب آنها ازت و اکسیژن و حتی گوگرد هم وجود دارد. در طبیعت ممکنست قیرهای معدنی یا سنگهای آهکی آمیخته یا آنها را آغشته کرده باشد و در این صورت به نام آسفالت طبیعی نامیده می شوند. ساختن آسفالت مصنوعی هم با استفاده از همین آسفالتهای طبیعی صورت می گرفته. در پالایشگاههای نفت در ته دیگهای تصفیه مقادیر هیدروکربورهای خمیری با جامد باقی می ماند و آن همان قیرهای مصنوعی است که به بازار عرضه می شود و همه خواص قیرهای طبیعی را دارد. در بناها جهت جلوگیری از نفوذ رطوبت قیر به کار می برند. قیر در حدود 100 درجه حرارت ذوب می شود زفت رومی مومیایی قیر طبیعی حجر قیر اشبنت قطران نفت: کمندست گیسویش همرنگ قیر همی آید از دو لبش بوی شیر یا مانند (مثل) قیر. بسیار سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقر
تصویر فقر
درویشی، خلاف غنی، نداشتن مایحتاج، بی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقر
تصویر عقر
پی کردن، مجروح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقر
تصویر چقر
ترکی میخانه شرابخانه میخانه میکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقر
تصویر حقر
خرد شماری خوار شمری
فرهنگ لغت هوشیار
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقر
تصویر دقر
مرغزار پر گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیقر
تصویر حیقر
خوار، بد گهر
فرهنگ لغت هوشیار
زدن، شکستن، بر افروختن، آزار دادن، بر زمین زدن پارسی تازی گشته چرغ چرخ مرغ شکاری چرغ چرخ، هر مرغ شکاری از باز شاهین و جز آن، جمع اصقر صقور صقار صقاره صقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقر
تصویر شقر
لاله خروس، دروغ دلخواه دلچسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقر
تصویر سقر
دوزخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یار
تصویر یار
مددکار، یاور، دستگیر، طرفدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقر
تصویر فقر
نداری، تهیدستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مقر
تصویر مقر
ستاد، پایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یقه
تصویر یقه
گریبان
فرهنگ واژه فارسی سره