جدول جو
جدول جو

معنی یغماگری - جستجوی لغت در جدول جو

یغماگری
چپاول، غارتگری
تصویری از یغماگری
تصویر یغماگری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یغمایی
تصویر یغمایی
یغماگر، غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یغماگر
تصویر یغماگر
غارتگر، آنکه مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
محمد بن محمد بن علی بن عبدالرزاق غماری. ملقب به شمس الدین. او از ابوحیان و دیگران دانش فراگرفت و از یافعی و شیخ خلیل مالکی حدیث شنید. در لغت و ادب عرب بخصوص در علم نحو تبحر داشت. تولد وی به سال 720 هجری قمری بود و بسال 802 درگذشت. (از حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 248)
لغت نامه دهخدا
(یَگَ)
غارت. اغاره. چپاول. چپو. چپاولگری. غارتگری. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یغما شود
لغت نامه دهخدا
(یَ گَهْ)
مخفف یغماگاه:
آمرزش خلق چاکر او
یغماگه مغفرت در او.
واله هروی (از آنندراج).
و رجوع به یغماگاه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
طایفه ای که در بلوک جندق مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
منسوب به یغما که شهری است از ترکستان. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، اهل یغما. از مردم یغما. (یادداشت مؤلف) ، متعلق به یغما. که از شهر یغما باشد. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از زیباروی و خوش اندام. (از یادداشت مؤلف). زیباروی اهل یغما یا مطلق خوب روی:
سرای تو پرسرو و پرماه و پرگل
ز یغمایی و کشی و خلخانی.
فرخی.
شوند حلقه به گوشت بتان یغمایی
چو حلقه گر نشوی هردری و هرجایی.
سوزنی.
یوسف مصریان به زیبایی
هندوی او هزار یغمایی.
نظامی.
در میان آن عروس یغمایی
برده از عاشقان شکیبایی.
نظامی.
به یغما و چین زآن نیارم نشست
که یغمایی و چینی آرم به دست.
نظامی.
مرا خود بسی درّدریایی است
غلامان چینی و یغمایی است.
نظامی.
برون آمد چه گویم چون بهاری
به زیبایی چو یغمایی نگاری.
نظامی.
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را.
سعدی.
نه زهد و صفا ماند نه معرفت صوفی
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی.
سعدی.
روی تاجیکانه ات بنمای تا داغ حبش
آسمان بر چهرۀ ترکان یغمایی کشد.
سعدی.
دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد
کی التفات کند بر بتان یغمایی.
سعدی.
ترک بالابلند یغمایی
خسرودار ملک زیبایی.
شاه نعمهاﷲ ولی.
، غارت کرده. (غیاث) (آنندراج). مال به غارت برده. مال غارتی. (یادداشت مؤلف) ، غارت گیر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ گَ)
عمل بوجود آوردن خرما. عمل ساختن خرما:
خرماگری بخاک که آمخته ست
این نغزپیشه دانۀ خرما را؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(یَ گَ)
غارتگر. یغماکننده. چپاولگر. چپوچی. تاراج گر. (یادداشت مؤلف) ، می خوار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یغما گر
تصویر یغما گر
تاراجگر
فرهنگ لغت هوشیار
از شهر یغما، خوبروی -1 منسوب به یغما، خوبروزیبا: من همان روز دل و صبر بیغما دادم که مقید شدم آن دلبریغمائی را. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یغماگر
تصویر یغماگر
غارتگر تاراج گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یغمایی
تصویر یغمایی
((یَ))
منسوب به یغما، خوبرو، زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یغماگر
تصویر یغماگر
((یَ گَ))
غارتگر، تاراج گر
فرهنگ فارسی معین
تاراجگر، چپاولگر، چپوچی، غارتگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قرارداد شراکت نگاهداری گاو یا گوسفند میان کشاورز و دامدار
فرهنگ گویش مازندرانی