جدول جو
جدول جو

معنی یعنی - جستجوی لغت در جدول جو

یعنی
چنین معنی می دهد، برای مثال شه از دیدار آن بلّور دلکش / شده خورشید یعنی دل پرآتش (نظامی۲ - ۱۴۹)
آیا، برای مثال شنیدم گشت جانان مهربان، یعنی چنین باشد؟ / چو شمعش دل یکی شد با زبان، یعنی چنین باشد؟ (وحید)
به عبارت دیگر، به اصطلاح مثلاً، برای مثال آن کاو به هندوان شد یعنی که غازی ام / از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست (ناصرخسرو۱ - ۱۵۱)
فقط مثلاً زن یعنی مادر من
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
فرهنگ فارسی عمید
یعنی
به معنی قصد می کند و در توضیح و تبیین کلام به معنی تیو استعمال می شود. (ناظم الاطباء). می خواهد و قصد می کند و مصدرآن عنایت است که به معنی قصد کردن است. (غیاث). قصد می کند. می خواهد. این می خواهد. آن می خواهد. (یادداشت مؤلف) ، (حرف تفسیر) ای. که. معنی آن این است. معنی این است. (یادداشت مؤلف) :
ابر هزبرگون و تماسیح پیل خوار
با دست اوست یعنی شمشیر اوست ای.
منوچهری.
این روح قدس آمد و آن روح جبرئیل
یعنی فرشتگان پرانند و بی پرند.
ناصرخسرو.
آن کو به هندوان شد یعنی که غازی ام
از بهر بردگان نه ز بهر غزا شده ست.
ناصرخسرو.
از حد جیحون تا آب فرات بلاد فرس خواندندی یعنی شهرهای پارسیان. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 120).
یعنی این در چهاردیواری است
که درش سوی چرخ گردان است.
خاقانی.
زآن بگفتند چارمین یعنی
نیست چیزی که چارم آن است.
خاقانی.
یعنی که به عرش و کعبه ماند
چون کعبه و عرش از آن نجنبد.
خاقانی.
شه از دیدار آن بلور دلکش
شده خورشید یعنی دل پرآتش.
نظامی.
عقابی چارپر یعنی که در زیر
نهنگی در میان یعنی که شمشیر.
نظامی.
حصارش نیل شد یعنی شبانگاه
ز چرخ نیلگون سر برزد آن ماه.
نظامی.
مرغ پر انداخته یعنی ملک
خرقه درانداخته یعنی فلک.
نظامی.
گفتی که دلت بسوز در عشق
یعنی که سپند عاشقان است.
عطار.
ز زیر پردۀ گلریز شب سوی خورشید
سحر به چشم تباشیر خنده زد یعنی.
سیف اسفرنگی.
دور نبود اگر دهی با نان
پاره ای بیخ پشم یعنی گوشت.
سیف اسفرنگی.
ربنا انا ظلمنا گفت و آه
یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه.
مولوی.
سبزه در باغ گفته اند خوش است
داند آن کس که این سخن گوید
یعنی از روی دلبران خط سبز
دل عشاق بیشتر جوید.
سعدی.
یعنی بیا که آتش موسی نمود گل
تا از درخت نکتۀ توحید بشنوی.
حافظ.
شنیدم گشت جانان مهربان یعنی چنین باشد
چو شمعش دل یکی شد با زبان یعنی چنین باشد.
وحید (از آنندراج).
- یعنی چه، برای چه. (آنندراج). معنی برای چه و به چه جهت و چه مقصود دارد و چه معنی می دهد. (ناظم الاطباء). چرا، و این ترکیب غالباً در تداول عامه به جای صوت تعجب به کار رود. کلمه تعجب است و از غریب شمردن فعل یا قول مخاطب حکایت کند. استفهام انکاری. (یادداشت مؤلف) :
ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه ؟!
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه ؟!
حافظ.
- یعنی کشک، این ترکیب را در جایی گویند که اول چیزی گفته باشند و مقصود برخلاف آن بود. گویند منشاء این مثل آن است که مرد عالمی بوده که او را کشک ناخوش می آمد. طفلان و عوام هرگاه او را می دیدند به مضحکه می گفتند ملا کشک، و او بسیار رنجه می شد. سرانجام پیش حاکم دادخواه شد و حکمی آورد که هرکه او را بدین نام بخواند زبانش را از قفا برآورند. مردم از ترس مجازات از گفتن آن لفظ خاموش ماندند. روزی ظریفی بر سبیل کنایه ملا راکه از دور دید فریاد برآورد: ملا ماست را مشتاقیم. ملا قصد او را فهمید، گفت: ’یعنی کشک !’. از آن روز این مثل شهرت یافت. (آنندراج) :
ای چشمۀ حیوان ز دوات تو به رشک
ریزد قلم عطارد از رشک تو اشک
در وادی خوشنویسی ای مادر عصر
مانند تو پیدا نشود یعنی کشک.
باقر کاشی (از آنندراج).
گفتم که چو لاله داغدار است دلم
گفتی که دهم کام دلت یعنی کشک.
ملک الشعراءبهار
لغت نامه دهخدا
یعنی
صیغه مفرد مذکر غائب از فعل مضارع بمعنی قصد میکند
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
فرهنگ لغت هوشیار
یعنی((یَ))
قصد می کند او (مفرد مذکر غایب از فعل مضارع از مصدر عنایت)، در فارسی، بدین معنی، چنین معنی می دهد، کشک کنایه از دانستن جواب سر بالای طرف، یا فهمیدن مقصود باطنی اوست که مخالف میل درک کننده است
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
فرهنگ فارسی معین
یعنی
إنّه
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به عربی
یعنی
Namely
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
یعنی
c'est-à-dire
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
یعنی
nämlich
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به آلمانی
یعنی
nomeadamente
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
یعنی
es decir
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
یعنی
mianowicie
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به لهستانی
یعنی
а именно
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به روسی
یعنی
а саме
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
یعنی
یعنی
دیکشنری اردو به فارسی
یعنی
กล่าวคือ
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به تایلندی
یعنی
یعنی
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به اردو
یعنی
yaitu
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
یعنی
כלומר
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به عبری
یعنی
すなわち
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
یعنی
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به چینی
یعنی
namelijk
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به هلندی
یعنی
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به کره ای
یعنی
yani
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
یعنی
অর্থাৎ
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به بنگالی
یعنی
अर्थात
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به هندی
یعنی
vale a dire
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
یعنی
yaani
تصویری از یعنی
تصویر یعنی
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عینی
تصویر عینی
مقابل ذهنی، آنچه با یکی از حواس پنجگانه قابل حس باشد، آشکار، هویدا، واقعی، حقیقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معنی
تصویر معنی
مقصود، مفهوم و مضمون کلام، مطلب، موضوع، باطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعنی
تصویر اعنی
یعنی. در تفسیر و توضیح مطلبی گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
نژاده، ناب، بی آلایش، راستین منسوب به عین آنچه به چشم دیده شود محسوس مقابل غیبی، خارجی مقابل ذهنی وجود عینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنی
تصویر تعنی
رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
می آهنگم می خواهم بگویم (فعل متکلم وحده از مضارع بمعنی قصد میکنیم) کلمه ایست که در تفسیر و توضیح مطلبی گویند یعنی: مشتری آسمان جلال و منقبت اعنی خداوند خواجه جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنی
تصویر معنی
قصد کرده شده، مقصود از سخن، مراد، منظور، تفسیر، تاویل، مفاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معنی
تصویر معنی
چم، آرش
فرهنگ واژه فارسی سره