فراگرفتن همه را. (از منتهی الارب). همه افراد را شامل بودن. همگی را شامل شدن، و عام شدن: عم ّ المطر الارض، باران همه زمین را فراگرفت. (از اقرب الموارد). - عموم و خصوص مطلق، (اصطلاح منطق) عبارت از آن است که دو کلی چنان باشند که مفهوم اولی برهمه افراد دومی صدق کند، ولی مفهوم دومی فقط شامل بعض افراد اولی باشد، مانند: ’حیوان’ و ’انسان’ که هر انسانی حیوان است، اما هر حیوانی انسان نیست. (از فرهنگ فارسی معین). - عموم و خصوص من وجه، (اصطلاح منطق) آن است که مفهوم دو کلی چنان باشد که یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق داشته باشند، مانند ’حیوان’ و ’ابیض’. (از فرهنگ فارسی معین)
فراگرفتن همه را. (از منتهی الارب). همه افراد را شامل بودن. همگی را شامل شدن، و عام شدن: عم ّ المطر الارض، باران همه زمین را فراگرفت. (از اقرب الموارد). - عموم و خصوص مطلق، (اصطلاح منطق) عبارت از آن است که دو کلی چنان باشند که مفهوم اولی برهمه افراد دومی صدق کند، ولی مفهوم دومی فقط شامل بعض افراد اولی باشد، مانند: ’حیوان’ و ’انسان’ که هر انسانی حیوان است، اما هر حیوانی انسان نیست. (از فرهنگ فارسی معین). - عموم و خصوص مِن ْ وجه، (اصطلاح منطق) آن است که مفهوم دو کلی چنان باشد که یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق داشته باشند، مانند ’حیوان’ و ’ابیض’. (از فرهنگ فارسی معین)
آبی است غربی مغیثه. (منتهی الارب). آبی است در غرب مغیثه. درشش میلی سغدیه در یک صخره و در راه مکه واقع شده است. (از معجم البلدان) ، نام چند اسب، از جمله اسب حسین بن علی و اسب هشام بن عبدالملک و نعمان بن منذر. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) : رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن. منوچهری. آفرین زان مرکب شبدیزنعل رخش روی اعوجی مادرش وان مادرش را یحموم شوی. منوچهری. آباد بر آن بارۀ میمون و همایون خوشگام چو یحموم و ره انجام چو دلدل. عبدالواسع جبلی. چرخ نعمان دوم خواندت و گفت نعل یحمون توام تاج سر است. خاقانی
آبی است غربی مغیثه. (منتهی الارب). آبی است در غرب مغیثه. درشش میلی سغدیه در یک صخره و در راه مکه واقع شده است. (از معجم البلدان) ، نام چند اسب، از جمله اسب حسین بن علی و اسب هشام بن عبدالملک و نعمان بن منذر. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) : رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن. منوچهری. آفرین زان مرکب شبدیزنعل رخش روی اعوجی مادرش وان مادرش را یحموم شوی. منوچهری. آباد بر آن بارۀ میمون و همایون خوشگام چو یحموم و ره انجام چو دلدل. عبدالواسع جبلی. چرخ نعمان دوم خواندت و گفت نعل یحمون توام تاج سر است. خاقانی
زن نرم اندام. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ذیل مادۀ رعم) (از متن اللغه). در منتهی الارب و به تبع آن در ناظم الاطباء و آنندراج این ماده به این معنی بدون ’میم’ اول ’رعوم’ آمده است و احتمال تصحیف یا اشتباه میرود
زن نرم اندام. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ذیل مادۀ رعم) (از متن اللغه). در منتهی الارب و به تبع آن در ناظم الاطباء و آنندراج این ماده به این معنی بدون ’میم’ اول ’رعوم’ آمده است و احتمال تصحیف یا اشتباه میرود