جدول جو
جدول جو

معنی یعموم - جستجوی لغت در جدول جو

یعموم
(یَ)
گیاه دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عموم
تصویر عموم
همه، همگی، شامل شدن، فراگرفتن، همه را فراگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
جوجه کبوتر و بقول بعضی جوجۀ شترمرغ، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
جمع واژۀ یم ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ یم، به معنی دریای ناپیداکنار. (آنندراج). رجوع به یم شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
فراگرفتن همه را. (از منتهی الارب). همه افراد را شامل بودن. همگی را شامل شدن، و عام شدن: عم ّ المطر الارض، باران همه زمین را فراگرفت. (از اقرب الموارد).
- عموم و خصوص مطلق، (اصطلاح منطق) عبارت از آن است که دو کلی چنان باشند که مفهوم اولی برهمه افراد دومی صدق کند، ولی مفهوم دومی فقط شامل بعض افراد اولی باشد، مانند: ’حیوان’ و ’انسان’ که هر انسانی حیوان است، اما هر حیوانی انسان نیست. (از فرهنگ فارسی معین).
- عموم و خصوص من وجه، (اصطلاح منطق) آن است که مفهوم دو کلی چنان باشد که یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق داشته باشند، مانند ’حیوان’ و ’ابیض’. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یز. (منتهی الارب). نام گیاهی که به فارسی یز و به تازی ثمام نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به یز و ثمام شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
آبی است غربی مغیثه. (منتهی الارب). آبی است در غرب مغیثه. درشش میلی سغدیه در یک صخره و در راه مکه واقع شده است. (از معجم البلدان) ، نام چند اسب، از جمله اسب حسین بن علی و اسب هشام بن عبدالملک و نعمان بن منذر. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) :
رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو
ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن.
منوچهری.
آفرین زان مرکب شبدیزنعل رخش روی
اعوجی مادرش وان مادرش را یحموم شوی.
منوچهری.
آباد بر آن بارۀ میمون و همایون
خوشگام چو یحموم و ره انجام چو دلدل.
عبدالواسع جبلی.
چرخ نعمان دوم خواندت و گفت
نعل یحمون توام تاج سر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیاه سیر. (از معجم البلدان). هر چیز که سیاه باشد. (دهار) ، شب سخت سیاه. (مهذب الاسماء) ، سیاهی. (مهذب الاسماء) ، دود. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). دخان. (ناظم الاطباء). دود سیاه. (دهار) (غیاث) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). دخ. نحاس. (از یادداشت مؤلف) : و ظل من یحموم. (قرآن 43/56) ، کوه سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نام مرغی است. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمامه دار و عمامه بسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یکی یعامیر. بزغاله. (منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). یک بزغاله. (آنندراج) ، بچه میش. ج، یعامیر. (ناظم الاطباء). بره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
درازبالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طویل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
زن نرم اندام. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ذیل مادۀ رعم) (از متن اللغه). در منتهی الارب و به تبع آن در ناظم الاطباء و آنندراج این ماده به این معنی بدون ’میم’ اول ’رعوم’ آمده است و احتمال تصحیف یا اشتباه میرود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
درمانده به سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، زعامیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دود سیاه، کوه سیاه، سرا پرده دوزخیان، نام اسپ حسین بن علی (ع) سیاه، دود، نام اسب امام حسین واسب هشام ابن عبدالملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عموم
تصویر عموم
همگی را شامل شدن، عام شدن، کلیه تمامی، جملگی، همه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یعمور
تصویر یعمور
بزغاله، میشزاده بچه میش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عموم
تصویر عموم
((عُ))
شامل شدن، فرا گرفتن، همه، تمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یحموم
تصویر یحموم
((یَ))
سیاه، دود، (اخ) نام اسب امام حسین و اسب هشام ابن عبدالملک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عموم
تصویر عموم
همگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تمام، جمیع، عامه، کافه، کل، همگان، همه
فرهنگ واژه مترادف متضاد