جدول جو
جدول جو

معنی یسر - جستجوی لغت در جدول جو

یسر
سهولت، آسانی
توانگری، فراخ دستی
درختی با دانه های سیاه و سخت و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند
تصویری از یسر
تصویر یسر
فرهنگ فارسی عمید
یسر(کَثْءْ)
آسان گردیدن، نرم گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فرمانبردار گردیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یسر(یُ)
مرجان سیاه. حجرالعقاب. حجرالنسر. حجرالماسکه. حجرالبهت. اکتمکت. دانه های سیاهی که از آن سبحه کنند. (یادداشت مؤلف) ، چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن در ساختن تسبیح و منبت کاری استفاده می کنند. از گل و دانۀ درخت بان مادۀ معطری به دست می آورند که در عطرسازی مورد استفاده دارد. درخت بان بیشتر در هند شرقی می روید، (اصطلاح گیاه شناسی) درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شستشوی دندانها استفاده میکردند. و رجوع به محلب شود، گل. قسمی گل: تخم گل یسر، حب هان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یسر(یَ سِ)
سهل و آسان. (ناظم الاطباء). آسان. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
یسر(یَ / یَ سَ)
انقیاد و فرمانبرداری خواه در انسان باشد و یا در اسب. (ناظم الاطباء). انقیاد و فرمانبرداری. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، نرمی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یسر(یَ)
ثروت و دولت و توانگری، مذکر آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یسر(کَث ث)
به سوی چپ آمدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). از جانب چپ کسی آمدن. (ناظم الاطباء) ، به آسانی زادن زن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دست راست را به سوی خود درکشیدن. (ناظم الاطباء) ، فرو رویه تافتن به اینکه دست راست را به سوی خود درکشی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، سوی روی خود نیزه زدن، بخش بخش کردن شتر قمار را به جهت قسمت، قمار باختن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یسر(کَ)
سهل و آسان گردیدن. (ناظم الاطباء). آسان شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار) (المصادر زوزنی) (غیاث) ، اندک گردیدن. (ناظم الاطباء). اندک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار) (المصادر زوزنی) ، توانگر گردیدن. بی نیاز گشتن. یسار. (منتهی الارب) ، واجب شدن. (دهار) ، قمار بازیدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (دهار)
لغت نامه دهخدا
یسر
توانگری، فراخی سهل و آسان گردیدن
تصویری از یسر
تصویر یسر
فرهنگ لغت هوشیار
یسر((یُ))
آسانی، فراخی، مقابل عسر
تصویری از یسر
تصویر یسر
فرهنگ فارسی معین
یسر
درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندان ها استفاده می کردند، چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ساختن تسبیح و در منبت کاری استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
یسر
آسانی، سهولت، یسیر، توانگری
متضاد: عسر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یسری
تصویر یسری
طرف چپ، دست چپ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایسر
تصویر ایسر
چپ، طرف چپ، سمت دست چپ، آسان تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
آسان شدن، سهل گشتن، آماده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسر
تصویر میسر
امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
زعفران. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). اسم هندی زعفران است. (فهرست مخزن الادویه)
پهلوی قیصر. عظیم الروم. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار با 420 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
آب بسیار. طیسل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آسان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آسان شدن کاری. (از اقرب الموارد) : نامه فرمودیم با رکابداری مسرع تا از آنچه ایزد عز و جل تیسر کرد... واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 208). رجوع به تیسیر شود، سرد گردیدن روز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آماده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آماده شدن جنگ را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پرنده ای است شکاری شبیه به پیغو که آن نیز جانوری است شکاری از جنس باشه. (برهان). بیسره. مرغ شکاری شبیه به شکره و پیغو اما تیزتر از هر دو. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
آسان تر.
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
سوی دست چپ. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار). سوی چپ، خلاف یمنه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یسر و یسار شود
لغت نامه دهخدا
(یَ سَ رَ)
خطهای از هم گشادۀ کف دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فقه اللغه فراء ص 39) ، داغ دو ران. ج، ایسار. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خطهای داغ در رانها. ج، ایسار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یُ رَ)
یسر. یسره. (یادداشت مؤلف). رجوع به یسر و یسره شود
لغت نامه دهخدا
(یُ رَ)
آسانی و بهره مندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَسْ سِ)
سهل و آسان کننده، مردی که دارای میش بسیارشیر باشد. (ناظم الاطباء). رجل میسر، مرد بسیارگوسفند یا بسیارشتر. مقابل مجنب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایسر
تصویر ایسر
شدنی تر، سوی چپ، خوارتر آسان تر، دست چپ چپ مقابل ایمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسری
تصویر یسری
چپ دست چپ سوی چپ طرف چپ مقابل یمینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
آسان شدن کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسر
تصویر میسر
سهل و آسان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیسر
تصویر تیسر
((تَ یَ سُّ))
آسان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسر
تصویر میسر
((مَ س))
قمار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسر
تصویر میسر
((مُ یَ سَّ))
آسان، آسان کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسر
تصویر میسر
شدنی، فراهم
فرهنگ واژه فارسی سره