محمد بن حنیف بن جعفر بن زبر یسارغی، از اهل بخارا بود و از بجیر بن نصر و ابوعبدالله بن ابی حفص و جز آن دو روایت کرد و ابونصر باهلی از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
محمد بن حنیف بن جعفر بن زبر یسارغی، از اهل بخارا بود و از بجیر بن نصر و ابوعبدالله بن ابی حفص و جز آن دو روایت کرد و ابونصر باهلی از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
ابومصعب ’مطرف بن’ عبدالله بن سلیمان بن یسار یساری، از راویان بود و از مالک بن انس خبر شنید و محمد بن یحیی ذهلی از او روایت کرد. (از لباب الانساب). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند. سلیمان بن محمد یساری حجازی، وی از عبدالله بن عمران بن ابی فروه حدیث شنید وزبیر بن بکار از او روایت دارد. (از لباب الانساب) سلیمان بن محمد بن عبدالله بن یسار اسلمی یساری مدنی جاری، در جار سکنی گزید و از عبدالله بن زید بن اسلم و مالک بن انس و ابی ذئب و جز آنان روایت دارد. او راستگو بود. (از لباب الانساب)
ابومصعب ’مطرف بن’ عبدالله بن سلیمان بن یسار یساری، از راویان بود و از مالک بن انس خبر شنید و محمد بن یحیی ذهلی از او روایت کرد. (از لباب الانساب). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند. سلیمان بن محمد یساری حجازی، وی از عبدالله بن عمران بن ابی فروه حدیث شنید وزبیر بن بکار از او روایت دارد. (از لباب الانساب) سلیمان بن محمد بن عبدالله بن یسار اسلمی یساری مدنی جاری، در جار سکنی گزید و از عبدالله بن زید بن اسلم و مالک بن انس و ابی ذئب و جز آنان روایت دارد. او راستگو بود. (از لباب الانساب)
جمع واژۀ مسقاه. محل آبیاری. مجاری. مسیرهای آب. مواضع ریزش آب: مساقی جویبارش به آب سافح چون سواقی سیم ساقی سیم ساق ازشراب طافح نرگس مست چون معشوق از آن بازی خفته است. (ترجمه محاسن اصفهان آوی). و رجوع به مسقاه شود
جَمعِ واژۀ مَسقاه. محل آبیاری. مجاری. مسیرهای آب. مواضع ریزش آب: مساقی جویبارش به آب سافح چون سواقی سیم ساقی سیم ساق ازشراب طافح نرگس مست چون معشوق از آن بازی خفته است. (ترجمه محاسن اصفهان آوی). و رجوع به مسقاه شود
ساغری، کیمخت، (آنندراج از بهار عجم) (ملحقات برهان)، چرمی است که از پوست کفل خر یا اسب ساخته شود، چسته، کفل اسب، قسمی کفش طلاب دینی و علماء از چرمی دانه دار چون پوست پلنگی و امثال آن، رجوع به ساغری شود
ساغری، کیمخت، (آنندراج از بهار عجم) (ملحقات برهان)، چرمی است که از پوست کفل خر یا اسب ساخته شود، چسته، کفل اسب، قسمی کفش طلاب دینی و علماء از چرمی دانه دار چون پوست پلنگی و امثال آن، رجوع به ساغری شود
عمل ساقی، ساقیگری، شرابداری، پیاله گردانی: غلامی را که خریدندی ... سال ششم ساقیی فرمودندی با اسب داری و قدحی از میان درآویختی، (سیاست نامه چ اقبال ص 130)، شاهزاده ساقیی میکرد، (سمک عیار ج 1 ص 60)، پس گفت من ساقیی میکنم، (ایضاً ص 61)
عمل ساقی، ساقیگری، شرابداری، پیاله گردانی: غلامی را که خریدندی ... سال ششم ساقیی فرمودندی با اسب داری و قدحی از میان درآویختی، (سیاست نامه چ اقبال ص 130)، شاهزاده ساقیی میکرد، (سمک عیار ج 1 ص 60)، پس گفت من ساقیی میکنم، (ایضاً ص 61)
یکدیگر را شراب دادن. (زوزنی). یکدیگر را آب و جز آن دادن. (مجمل اللغه). یکدیگررا آب خورانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
یکدیگر را شراب دادن. (زوزنی). یکدیگر را آب و جز آن دادن. (مجمل اللغه). یکدیگررا آب خورانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان واقع در 15 هزارگزی کردکوی و کنار راه شوسۀ گرگان به بندرشاه با 950 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان واقع در 15 هزارگزی کردکوی و کنار راه شوسۀ گرگان به بندرشاه با 950 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان حومه بخش صائین دژ شهرستان مراغه، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری صائین دژ و 15هزارگزی خاور راه ارابه رو صائین دژ به تکاب، کوهستانی، معتدل، دارای 218 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و کرچک و بادام و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان حومه بخش صائین دژ شهرستان مراغه، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری صائین دژ و 15هزارگزی خاور راه ارابه رو صائین دژ به تکاب، کوهستانی، معتدل، دارای 218 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و کرچک و بادام و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کارمندان دربار. مأموران دیوانی و کسانی که تهیّۀ وسایل حرکت قشون و حفاظت راه را بر عهده داشتند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 59) : در ذکر خلاصه مداخل و مخارج ولایات ایران، مداخل... بابت مرد یساقی: پانصد نفر سرکار دیوانی... بابت مرد یساقی: پانصد نفر (ب). (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 89). عراق، سرکار اوارجۀ عراق... عن مرد یساقی پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 89). ارقام و احکام سیورغالات و... یساقیان و چریک به مهراو می رسید. (تذکره الملوک ص 41). خرج - سایر عن مرد یساقی کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 91). تیول و مواجب همه ساله - سایر: عن مرد یساقی ایل کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 92). و رجوع به یساق شود، سپاهی. (میرزا مهدی خان، سنگلاخ ص ب 331)
کارمندان دربار. مأموران دیوانی و کسانی که تهیّۀ وسایل حرکت قشون و حفاظت راه را بر عهده داشتند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 59) : در ذکر خلاصه مداخل و مخارج ولایات ایران، مداخل... بابت مرد یساقی: پانصد نفر سرکار دیوانی... بابت مرد یساقی: پانصد نفر (ب). (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 89). عراق، سرکار اوارجۀ عراق... عن مرد یساقی پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 89). ارقام و احکام سیورغالات و... یساقیان و چریک به مهراو می رسید. (تذکره الملوک ص 41). خرج - سایر عن مرد یساقی کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 91). تیول و مواجب همه ساله - سایر: عن مرد یساقی ایل کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 92). و رجوع به یساق شود، سپاهی. (میرزا مهدی خان، سنگلاخ ص ب 331)
از ایلات کرمان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 95). نام طایفه ای از ایلات کرمان که در کوهستان بلورد میان سیرجان و بافت سکونت دارند. رؤسای معروف این ایل اخیراً اسفندیارخان و حسین خان بچاقچی بودند. در باب این ایل و رؤسای آنها رجوع به تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 425، 445، 450 و 451 و فهرست جغرافیای کرمان (وزیری) و فهرست اعلام آثار پیغمبر دزدان چ 4 شود
از ایلات کرمان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 95). نام طایفه ای از ایلات کرمان که در کوهستان بلورد میان سیرجان و بافت سکونت دارند. رؤسای معروف این ایل اخیراً اسفندیارخان و حسین خان بچاقچی بودند. در باب این ایل و رؤسای آنها رجوع به تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 425، 445، 450 و 451 و فهرست جغرافیای کرمان (وزیری) و فهرست اعلام آثار پیغمبر دزدان چ 4 شود
دهی است از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 9 هزارگزی خاور خداآفرین و 33 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 9 هزارگزی خاور خداآفرین و 33 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چوبدارو انتظام کننده شهریان و لشکریان. (آنندراج) (غیاث اللغات). پاسبان و محافظی که از جانب پادشاه مقرر شده باشد به خصوص در نظم سپاه و اردو. (ناظم الاطباء)
چوبدارو انتظام کننده شهریان و لشکریان. (آنندراج) (غیاث اللغات). پاسبان و محافظی که از جانب پادشاه مقرر شده باشد به خصوص در نظم سپاه و اردو. (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان انگوران بخش قانشان شهرستان زنجان، واقع در 36هزارگزی باختری قانشان، و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی، کوهستانی و سردسیر، و آبش از رودخانه قلعه جوق، و محصولش غله و یونجه است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی بافتن گلیم و جاجیم در آن معمول است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان انگوران بخش قانشان شهرستان زنجان، واقع در 36هزارگزی باختری قانشان، و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی، کوهستانی و سردسیر، و آبش از رودخانه قلعه جوق، و محصولش غله و یونجه است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی بافتن گلیم و جاجیم در آن معمول است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
پوست اسب یا خر که دباغی شده باشد کیمخت، تیماج. یا ساغری سوخته. قسمی چرم گرانبها که کتابهای نفیس را در قدیم بدان جلد میکردند، فاصله از دم تا مقعد اسب کفل اسب، قسمی کفش مخصوص علمای روحانی و طلاب بی پشت پاشنه و با پاشنه بلند چرمی و کبود رنگ، نوعی قماش
پوست اسب یا خر که دباغی شده باشد کیمخت، تیماج. یا ساغری سوخته. قسمی چرم گرانبها که کتابهای نفیس را در قدیم بدان جلد میکردند، فاصله از دم تا مقعد اسب کفل اسب، قسمی کفش مخصوص علمای روحانی و طلاب بی پشت پاشنه و با پاشنه بلند چرمی و کبود رنگ، نوعی قماش