دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی واقع در 23 هزارگزی جنوب باختری خوی با 600 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی واقع در 23 هزارگزی جنوب باختری خوی با 600 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
سلسلۀ شروان شاهیانند به اعتبار اینکه یزید نام یکی از نیاکان آنهاست. (یادداشت مؤلف). گویا مؤسس آن سلسله محمد بن یزید بود... به همین مناسبت خاقانی شروانشاهان را یزیدیان و آل یزید می خواند، چنانکه در مدح جلال الدین اخستان می گوید: از گهر یزیدیان زاد علی شجاعتی کز سر ذوالفقار او زاده قضای راستین. ای ظلم تو مخرب ملک یزیدیان لاف از علی مزن که یزید دوم تویی. خاقانی. علی ولی که به ملک یزیدیان قلمش همان کند که به دین ذوالفقار نصرت یاب. خاقانی. ای چراغ یزیدیان که دلت چون علی خیبر ستم بشکافت. خاقانی
سلسلۀ شروان شاهیانند به اعتبار اینکه یزید نام یکی از نیاکان آنهاست. (یادداشت مؤلف). گویا مؤسس آن سلسله محمد بن یزید بود... به همین مناسبت خاقانی شروانشاهان را یزیدیان و آل یزید می خواند، چنانکه در مدح جلال الدین اخستان می گوید: از گهر یزیدیان زاد علی شجاعتی کز سر ذوالفقار او زاده قضای راستین. ای ظلم تو مخرب ملک یزیدیان لاف از علی مزن که یزید دوم تویی. خاقانی. علی ولی که به ملک یزیدیان قلمش همان کند که به دین ذوالفقار نصرت یاب. خاقانی. ای چراغ یزیدیان که دلت چون علی خیبر ستم بشکافت. خاقانی
یکی از نامهای خداوند تبارک و تعالی جل شأنه. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج) (از غیاث) (از فرهنگ جهانگیری). ایزد: چو بیچاره گشتند و فریاد جستند بر ایشان ببخشود یزدان گرگر. دقیقی. نگفتم سه روز این سخن را به کس مگر پیش یزدان فریادرس. فردوسی. بنالم ز تو پیش یزدان پاک خروشان و بر سر پراکنده خاک. فردوسی. چو پروردگارش چنان آفرید تو بر بند یزدان نیابی کلید. فردوسی. از آن گه که یزدان جهان آفرید چو تو پهلوان در جهان کس ندید. فردوسی. جهانیان را بسیار امیدهاست بدو وفا کناد به فضل آن امیدها یزدان. فرخی. زمین ز عدل تو بغداد دیگر است امروز تو چون خلیفۀ بغداد نایب یزدان. فرخی. ملک زاده مسعود محمود غازی که بختش جوان باد و یزدانش یاور. فرخی. خسرو مشرق که یزدانش به هرجا ناصر است هرکه او یزدان پرستد ناصرش یزدان بود. عنصری. به هرکس آن دهد یزدان که شاید. (ویس و رامین). به یزدان ز دین و دل افروختن رسد مرد، نز خویشتن سوختن. اسدی. ز یزدان شمر نیک و بدها درست که گردون یکی ناتوان همچو تست. اسدی. من آن دارم طمع کاین دل طمع را ندارد در دو عالم جز به یزدان. ناصرخسرو. نگاه کن که چو فرمان دیو ظاهر شد نماند فرمان در خلق خویش یزدان را. ناصرخسرو. نه هرچه آن ندانی آن نه علم است که داند حکمت یزدان سراسر. ناصرخسرو. دشوار این زمانۀ بدفعل را آسان به زهد و طاعت یزدان کنم. ناصرخسرو. آنچه یزدان ندهد بخت و فلک هم ندهد کار آن مرتبه دارد که بود یزدانی. انوری. خلق باری کیست کآمرزد گناه بندگان بنده را توقیع آمرزش ز یزدان آمده. خاقانی. نپذیرد ز کس حوالۀ رزق که ضماندار رزق یزدان است. خاقانی. فضل یزدان در ضمان عمر اوست عمر او هم در ضمان ملک باد. خاقانی. پیشت آرم ذات یزدان راشفیع کش عطا بخش و توانا دیده ام. خاقانی. به یزدان که تا در جهان بوده ام به می دامن لب نیالوده ام. نظامی. گفت یزدان ما علی الاعمی حرج کی نهد بر ما حرج رب الفرج. مولوی. بجز یزدان در ارزاق را کس نه بستن می تواندنی گشادن. علی شطرنجی. ، به عقیدۀ فارسیان پیش از اسلام نام فرشته ای که فاعل خیر باشد و هرگز از وی شر نیاید و آفرینندۀ خیر را یزدان و آفرینندۀ شر را اهریمن گویند. (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). خالق خیر به زعم مجوس. (مفاتیح). یکی از دو خدای ثنویان. مقابل اهریمن. (یادداشت مؤلف) : بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت اهریمن و یزدان کند. عنصری
یکی از نامهای خداوند تبارک و تعالی جل شأنه. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج) (از غیاث) (از فرهنگ جهانگیری). ایزد: چو بیچاره گشتند و فریاد جستند بر ایشان ببخشود یزدان گرگر. دقیقی. نگفتم سه روز این سخن را به کس مگر پیش یزدان فریادرس. فردوسی. بنالم ز تو پیش یزدان پاک خروشان و بر سر پراکنده خاک. فردوسی. چو پروردگارش چنان آفرید تو بر بند یزدان نیابی کلید. فردوسی. از آن گه که یزدان جهان آفرید چو تو پهلوان در جهان کس ندید. فردوسی. جهانیان را بسیار امیدهاست بدو وفا کناد به فضل آن امیدها یزدان. فرخی. زمین ز عدل تو بغداد دیگر است امروز تو چون خلیفۀ بغداد نایب یزدان. فرخی. ملک زاده مسعود محمود غازی که بختش جوان باد و یزدانش یاور. فرخی. خسرو مشرق که یزدانش به هرجا ناصر است هرکه او یزدان پرستد ناصرش یزدان بود. عنصری. به هرکس آن دهد یزدان که شاید. (ویس و رامین). به یزدان ز دین و دل افروختن رسد مرد، نز خویشتن سوختن. اسدی. ز یزدان شمر نیک و بدها درست که گردون یکی ناتوان همچو تست. اسدی. من آن دارم طمع کاین دل طمع را ندارد در دو عالم جز به یزدان. ناصرخسرو. نگاه کن که چو فرمان دیو ظاهر شد نماند فرمان در خلق خویش یزدان را. ناصرخسرو. نه هرچه آن ندانی آن نه علم است که داند حکمت یزدان سراسر. ناصرخسرو. دشوار این زمانۀ بدفعل را آسان به زهد و طاعت یزدان کنم. ناصرخسرو. آنچه یزدان ندهد بخت و فلک هم ندهد کار آن مرتبه دارد که بود یزدانی. انوری. خلق باری کیست کآمرزد گناه بندگان بنده را توقیع آمرزش ز یزدان آمده. خاقانی. نپذیرد ز کس حوالۀ رزق که ضماندار رزق یزدان است. خاقانی. فضل یزدان در ضمان عمر اوست عمر او هم در ضمان ملک باد. خاقانی. پیشت آرم ذات یزدان راشفیع کش عطا بخش و توانا دیده ام. خاقانی. به یزدان که تا در جهان بوده ام به می دامن لب نیالوده ام. نظامی. گفت یزدان ما علی الاعمی حرج کی نهد بر ما حرج رب الفرج. مولوی. بجز یزدان در ارزاق را کس نه بستن می تواندنی گشادن. علی شطرنجی. ، به عقیدۀ فارسیان پیش از اسلام نام فرشته ای که فاعل خیر باشد و هرگز از وی شر نیاید و آفرینندۀ خیر را یزدان و آفرینندۀ شر را اهریمن گویند. (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). خالق خیر به زعم مجوس. (مفاتیح). یکی از دو خدای ثنویان. مقابل اهریمن. (یادداشت مؤلف) : بس نپاید تا به روشن روی و موی تیره گون مانوی را حجت اهریمن و یزدان کند. عنصری
ابن احمد المنصور بن محمد الشیخ، معروف به ’زیدان السعدی’ و مکنی به ابوالمعالی. از ملوک دولت اشراف السعدیین به مراکش است. پایتختش فاس بود. او در سال 1012 هجری قمری بعد از وفات پدرش به حکومت رسید. برادران وی یعنی ابوفارس و محمد المأمون بر او شوریدند و لشکر او را شکست دادند. وی به تلمسان درآمد و میان سجلماسه و درعه و سوس حرکت می کرد و گروهی از سپاهیان هزیمت یافتۀ او با وی بودند. او از مردم در مقابل شورش برادرانش یاری خواست و مردم مراکش دعوت او را اجابت کردند و در سال 1015 او را سلطان خود خواندند، ولی چیزی نگذشت که برادرش مأمون او را از سلطنت برانداخت (1016) و او مدتی درکوهها متواری گردید و در همان سال بازگشت و مراکش را گرفت و شوکت خود را نیرو داد و در سال 1017 هجری قمری بر فاس استیلاء یافت ولی یاران مأمون او را در سال 1018 از فاس بیرون راندند و سلطان زیدان همچنان بر مراکش و اطراف آن حکومت کرد تا آنکه بسال 1037 درگذشت. وی مردی فاضل و در فقه عالم بود و در ادب معرفت داشت و کتابی در تفسیر قرآن کریم دارد. او را اشعاری است.. رجوع به الاستقصاء سلاوی شود
ابن احمد المنصور بن محمد الشیخ، معروف به ’زیدان السعدی’ و مکنی به ابوالمعالی. از ملوک دولت اشراف السعدیین به مراکش است. پایتختش فاس بود. او در سال 1012 هجری قمری بعد از وفات پدرش به حکومت رسید. برادران وی یعنی ابوفارس و محمد المأمون بر او شوریدند و لشکر او را شکست دادند. وی به تلمسان درآمد و میان سجلماسه و درعه و سوس حرکت می کرد و گروهی از سپاهیان هزیمت یافتۀ او با وی بودند. او از مردم در مقابل شورش برادرانش یاری خواست و مردم مراکش دعوت او را اجابت کردند و در سال 1015 او را سلطان خود خواندند، ولی چیزی نگذشت که برادرش مأمون او را از سلطنت برانداخت (1016) و او مدتی درکوهها متواری گردید و در همان سال بازگشت و مراکش را گرفت و شوکت خود را نیرو داد و در سال 1017 هجری قمری بر فاس استیلاء یافت ولی یاران مأمون او را در سال 1018 از فاس بیرون راندند و سلطان زیدان همچنان بر مراکش و اطراف آن حکومت کرد تا آنکه بسال 1037 درگذشت. وی مردی فاضل و در فقه عالم بود و در ادب معرفت داشت و کتابی در تفسیر قرآن کریم دارد. او را اشعاری است.. رجوع به الاستقصاء سلاوی شود
یا ’زیدین’. نام شهری نزدیک کازرون و وجه تسمیه آنکه قبر دو زید، یعنی زید بن ثابت انصاری و زید بن ارقم انصاری دو تن از صحابۀ رسول بدانجاست. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) موضعی است به کوفه که گویند در آن صحرائی است که ابوالغنایم بدان منسوب است. (از لباب الانساب ج 1 ص 517). موضعی است به کوفه. (از معجم البلدان). رجوع به زیدانی شود
یا ’زیدین’. نام شهری نزدیک کازرون و وجه تسمیه آنکه قبر دو زید، یعنی زید بن ثابت انصاری و زید بن ارقم انصاری دو تن از صحابۀ رسول بدانجاست. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) موضعی است به کوفه که گویند در آن صحرائی است که ابوالغنایم بدان منسوب است. (از لباب الانساب ج 1 ص 517). موضعی است به کوفه. (از معجم البلدان). رجوع به زیدانی شود
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان واقع در 63 هزارگزی جنوب خاوری کاشان. سکنۀ آن 115 تن و آب آن از قنات است. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان واقع در 63 هزارگزی جنوب خاوری کاشان. سکنۀ آن 115 تن و آب آن از قنات است. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام محله ای در کرمان: چیزی نگذشت که مادرش (مادر شاه شرف الدین مظفر) مرد و در کرمان در مدرسه ای که پدرش (امیر مبارزالدین محمد) در محلۀ مزدکان بنا کرده مشهور به مدرسه جمال عمری مدفون شد. (بحث در آثار و افکار حافظ ص 72)
نام محله ای در کرمان: چیزی نگذشت که مادرش (مادر شاه شرف الدین مظفر) مرد و در کرمان در مدرسه ای که پدرش (امیر مبارزالدین محمد) در محلۀ مزدکان بنا کرده مشهور به مدرسه جمال عمری مدفون شد. (بحث در آثار و افکار حافظ ص 72)
نهری است به بصره. (منتهی الارب). نهری است در بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی. (از معجم البلدان). نهری است به بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی و او در زمان خود از رجال بصره بود. یاقوت گوید یکی از اصطلاحات اهل بصره این است که هرگاه زمینی را به مردی نسبت دهند در آخر آن الف و نونی بیفزایند. (از تاج العروس)
نهری است به بصره. (منتهی الارب). نهری است در بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی. (از معجم البلدان). نهری است به بصره منسوب به یزید بن عمرو اسدی و او در زمان خود از رجال بصره بود. یاقوت گوید یکی از اصطلاحات اهل بصره این است که هرگاه زمینی را به مردی نسبت دهند در آخر آن الف و نونی بیفزایند. (از تاج العروس)