- یزدکی
کوهی در جنوب منطقه ی گرگان
معنی یزدکی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ابزار یا قطعه ای اضافی که هرگاه ابزار یا قطعه ای مشابه خراب شود می توان به جای آن کار گذاشت، یدک
به طور پنهانی، دور از چشم دیگران مثلاً او دزدکی غذا می خورد، پنهانی، یواشکی مثلاً لبخند دزدکی
(دُ دَ)
لغت نامه دهخدا
چون دزد. بسان دزد. چون دزدان. دزدانه. دزدوار. بصورت دزدی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، پنهانی. مخفیانه. به نهانی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دزدکی، در چیزی دیدن و نگاه کردن، دزدیده در وی نظر کردن. از زیر چشم دیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
- دزدکی، در چیزی دیدن و نگاه کردن، دزدیده در وی نظر کردن. از زیر چشم دیدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
منسوب به یزدگرد ازمردم یزد، آنچه دریزدبافته یاساخته شود: چادرشب یزدی
اسباب و ابزار اضافه برای ماشینها که هر گاه یکی از لوازمات ماشین خراب شود ابزار یدکی را جای آن کار بگذارند
پاورچین، پنهانی، دزدانه، قاچاچی، محرمانه، مخفیانه
متضاد: آشکارا، فاش
متضاد: آشکارا، فاش
پنهانی
