جدول جو
جدول جو

معنی یدکچی - جستجوی لغت در جدول جو

یدکچی
(یَ دَ)
از یدک + چی، که پسوند نسبت و اتصاف است، . (یادداشت مؤلف). آنکه اسب کتل در جلو پادشاه و جز آن می کشد. یدک کش، آنکه اسب را تیمار می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ابزار یا قطعه ای اضافی که هرگاه ابزار یا قطعه ای مشابه خراب شود می توان به جای آن کار گذاشت، یدک
فرهنگ فارسی عمید
(دُ / دُ کُ)
فرموک را گویند و آن ریسمان رشته شده است که مانند بیضه در دوک پیچیده شده باشد و به عربی نصله خوانند. (برهان). آنچه زنان بر دوک ریسند مانند بیضه، و آنرا گروهه نیز گویند. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ)
اسب جنیبت. کتل. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یدک شود، علی البدل. دومی از هر چیز که احتیاط را دارند تا اگر یکی تلف و تباه شود دیگری را به کار ببرند: قطعه های یدکی ماشین، قطعه های یدکی اتومبیل، تیغ یدکی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اسباب و ابزار اضافه برای ماشینها که هر گاه یکی از لوازمات ماشین خراب شود ابزار یدکی را جای آن کار بگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
((یَ دَ))
قطعات اضافی که برای جایگزین کردن قطعات خراب شده یک دستگاه نگه داری می شود
فرهنگ فارسی معین
اضافی، زاپاس، یدک
فرهنگ واژه مترادف متضاد