جدول جو
جدول جو

معنی یحابر - جستجوی لغت در جدول جو

یحابر
(یَ بِ)
یحابیر. جمع واژۀ یحبور. (منتهی الارب). رجوع به یحبور شود
لغت نامه دهخدا
یحابر
(یَ بِ)
نام پدر قبیله ای از تازیان است. (ناظم الاطباء). مراد نام پدر بطنی از بنی کهلان است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 328)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یابر
تصویر یابر
ده یا آب و زمینی که پادشاه برای مدد معاش به کسی واگذار کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محابر
تصویر محابر
محبره ها، مرکب دان ها، دوات ها، جمع واژۀ محبره
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بِ)
جمع واژۀ محبره، سیاهی دان. دوات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ محبر. (آنندراج) : روزگار خودرا در مواظبت دفاتر و محابر و محاضر و منابر میگذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 447). رجوع به محبره شود.
- اصحاب محابر، علماء. مفتیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
، منشیان. اصحاب قلم
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یحابر. جمع واژۀ یحبور. (از منتهی الارب). و رجوع به یحبور شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
قزل دره، دهی جزء دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد واقع در 11 هزارگزی جنوب باختری هروآباد و 5 هزارگزی شوسۀ هروآباد به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه 181 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و کارگری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی و زمینی که سلاطین در وجه معیشت ارباب استحقاق و غیره دهند و به ترکی سیورغال خوانند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
کمترین یابری از احسانت
ملک فغفور و قیصر و رای است.
علی شطرنجی
لغت نامه دهخدا
جمع محبره، آمه ها (دوات نویسندگی) زکابدان ها (زکاب مرکب دوات) جمع محبره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یابر
تصویر یابر
((ب))
زمین یا دهی که پادشاه برای امرار معاش به کسی می داد
فرهنگ فارسی معین