جدول جو
جدول جو

معنی یثموم - جستجوی لغت در جدول جو

یثموم
(یَ)
یز. (منتهی الارب). نام گیاهی که به فارسی یز و به تازی ثمام نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به یز و ثمام شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نام نباتی است شبیه به گندم که رفع سفیدی چشم کند و آنرا نمام نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بیت مثموم، خانه پوشیده از گیاه یز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خانه پوشیده شده از گیاه یز که بتازی ثمام گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گیاه دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جوجه کبوتر و بقول بعضی جوجۀ شترمرغ، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیاه سیر. (از معجم البلدان). هر چیز که سیاه باشد. (دهار) ، شب سخت سیاه. (مهذب الاسماء) ، سیاهی. (مهذب الاسماء) ، دود. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). دخان. (ناظم الاطباء). دود سیاه. (دهار) (غیاث) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). دخ. نحاس. (از یادداشت مؤلف) : و ظل من یحموم. (قرآن 43/56) ، کوه سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نام مرغی است. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
آبی است غربی مغیثه. (منتهی الارب). آبی است در غرب مغیثه. درشش میلی سغدیه در یک صخره و در راه مکه واقع شده است. (از معجم البلدان) ، نام چند اسب، از جمله اسب حسین بن علی و اسب هشام بن عبدالملک و نعمان بن منذر. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) :
رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو
ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن.
منوچهری.
آفرین زان مرکب شبدیزنعل رخش روی
اعوجی مادرش وان مادرش را یحموم شوی.
منوچهری.
آباد بر آن بارۀ میمون و همایون
خوشگام چو یحموم و ره انجام چو دلدل.
عبدالواسع جبلی.
چرخ نعمان دوم خواندت و گفت
نعل یحمون توام تاج سر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت فاعلی از ثم ّ، شاه ثموم، گوسفند که گیاه را از بن برکند. ج، ثمم
لغت نامه دهخدا
(یُ)
جمع واژۀ یم ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ یم، به معنی دریای ناپیداکنار. (آنندراج). رجوع به یم شود
لغت نامه دهخدا
دود سیاه، کوه سیاه، سرا پرده دوزخیان، نام اسپ حسین بن علی (ع) سیاه، دود، نام اسب امام حسین واسب هشام ابن عبدالملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یحموم
تصویر یحموم
((یَ))
سیاه، دود، (اخ) نام اسب امام حسین و اسب هشام ابن عبدالملک
فرهنگ فارسی معین