جدول جو
جدول جو

معنی یتوعیه - جستجوی لغت در جدول جو

یتوعیه(شُ دَ)
دارای خواص یتوع بودن: و فیه (فی خاماسوقی) یتوعیه ما. (ابن بیطار)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توفیه
تصویر توفیه
حق کسی یا چیزی را به تمامی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توصیه
تصویر توصیه
اندرز دادن، سفارش کردن، وصیت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
آوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری، دلیلی که به این منظور آورده می شود، در علوم ادبی در قافیه، حرکت ماقبل حرف روی اعم از فتحه یا ضمه یا کسره، مثل کسرۀ دال و گاف در کلمۀ دل و گل، در ادبیات در فن بدیع سخن گفتن به نوعی که محتمل دو معنی ضد هم باشد، محتمل الضدین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوعیه
تصویر اوعیه
وعاها، خنورها، آوندها، ظرف ها، جمع واژۀ وعا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریه
تصویر توریه
پوشانیدن و پنهان کردن حقیقت، امری را برخلاف حقیقت نشان دادن، حقیقت را نهفتن و طور دیگر وانمود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(یَ دی یَ)
یهودیه. نام ناحیتی در فلسطین. (یادداشت مؤلف). اسم قسمتی از فلسطین بوده است که مراجعت کنندگان از اسیری در آنجا سکونت ورزیدند و آن اراضی خشکی است واقع در میان کوهستان و دریای لوط که سنگهایش آهکی و خاکش کم و اهالی اش شبانند. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از ایالت های تحت حکومت سلوکوس اول واقع در سوریه که ’ایدومه’ نیز نامیده اند. (از ایران باستان ج 3 ص 2101)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
قسمتی از شهر شهرستان قدیم (در محل فعلی سپاهان ’اصفهان’) که یهودیها در آن ساکن بودند. (یادداشت مؤلف). محله ای است در اصفهان. (از معجم البلدان). قسمتی از اصفهان. (دمشقی). و رجوع به نزهه القلوب چ اروپا مقالۀ سوم ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
(یَلْ یَ / یِ)
به معنی یالوایه و شاید مخفف آن باشد. پرستو. (از شعوری ج 2 ورق 448). ظاهراً مصحف بالوایه است. و رجوع به بالوایه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نی یَ)
خمر زیتونیه، منسوب است به ده زیتون (دهی به صعید مصر) یا به ده زیتونه (موضعی به بادیۀ شام). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به لغت مصر ایمارانوطالی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ عی یَ)
کمونیسم. کمونیزم. مسلک اشتراکی. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه و نیز شیوعی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
روی فرا گردانیدن، روی سوی کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسوعی
تصویر یسوعی
منسوب به فرقه یسوعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یومیه
تصویر یومیه
روزانه، مخارج یومیه، هر روزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعیه
تصویر تبعیه
پیروی و تقلید و متابعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتویه
تصویر تتویه
هلاک گردانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیه
تصویر توقیه
حفظ نمودن و نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرستی خاوند گاری هم آوای تفعیل شیفته گرداندن، جدا کردن مادر از فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیه
تصویر توشیه
نگاردن نگاردن جامه، آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توذیه
تصویر توذیه
آزار رسانی
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی استعمال لفظی که آن دو معنی باشد، یکی نزدیک و دیگری دور و منظور معنی دور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتونیه
تصویر بتونیه
لاتینی تازی گشته گل پرندیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیه
تصویر توصیه
اندرز کردن و فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
سگالش زمینه سازی، ساخت و پاخت، آماده کردن، بازپساوندی باز آوردن پساوند در چامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توعیق
تصویر توعیق
بد خوی خواندن، بیهودگی، باز داشتن، درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وعا، آوند ها جمع وعا ظرفها، مجاری ترشحی بدن، یا اوعیه شیر. مجاری شیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزوعیه
تصویر نزوعیه
نزوعیه در فارسی خواهندگی مونث نزوعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولیه
تصویر متولیه
مونث متولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوعیه
تصویر اوعیه
((اَ یا اُ یِ))
جمع وعاء، ظرف ها، مجاری ترشحی بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
((تُ))
کسی را به سوی دیگری فرستادن، نیک بیان کردن مطلبی، سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توصیه
تصویر توصیه
((تُ یِ))
سفارش کردن، اندرز دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یومیه
تصویر یومیه
روزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توجیه
تصویر توجیه
درست انگاری، روایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توصیه
تصویر توصیه
سپارش، پیشنهاد، رهنمود، سفارش
فرهنگ واژه فارسی سره