جدول جو
جدول جو

معنی یتاق - جستجوی لغت در جدول جو

یتاق
پاس، کشیک، نگهبانی، حفظ و حراست، برای مثال تو مست شراب و خواب و ما را / بی خوابی کشت در یتاقت (سعدی۲ - ۶۲۳)
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
فرهنگ فارسی عمید
یتاق
(یَ / یُ)
پاس و پاس داشتن و محافظت کردن. (برهان) (سروری). پاسبانی یعنی چوکی. (غیاث اللغات). پاسبانی و پاس داشتن یعنی چوکی. (آنندراج). پاس و حفظ. (ناظم الاطباء) : اینک خان چون این جواب شنید مستعد کار شد وتیرهای یتاق به اقطار ممالک و مسالک و منازل احیای ترک و قبایل حشم خوش (ظ: خویش) بفرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی). معلوم کرده بودند که چند مرد به یتاق رفتندی و جایگاهی گروهی پایدار بودی. (سیر الملوک).
حریم حشمت و جاهش ز حفظ مستغنی است
که حاجتی نبود بام چرخ را به یتاق.
رفیع الدین لنبانی.
خردم یزک فرستد به وثاق خیلتاشی
ادبم طلایه دارد به یتاق پاسبانی.
نظامی.
سرعت برق این براق تراست
برنشین که امشب این یتاق تراست.
نظامی.
چون که تیر یتاقت آوردم
به جنیبت براقت آوردم.
نظامی.
مریخ ملازم یتاقت
موکب رو کمترین غلامت.
نظامی.
چو مهدی گرچه شد مغرب وثاقش
گذشت از سرحدمشرق یتاقش.
نظامی.
تو مست شراب ناز و ما را
بیداری کشت در یتاقت.
سعدی (از آنندراج).
- یتاقدار، پاسبان و چوکیدار. (آنندراج). پاسبان و نگاهبان و محافظ و نگاهدارنده. (ناظم الاطباء) :
پاس شب را ز خیل خانه خاص
تویی امشب یتاقدار خلاص.
نظامی.
- یتاقداری، حفظ و پاسبانی:
او خفته چو شاه در عماری
ویشان همه در یتاقداری.
نظامی.
- یتاقداری کردن، حفظ و پاسبانی کردن:
چند سالم یتاقداری کرد
راست بازی و راستکاری کرد.
نظامی.
- یتاق داشتن، پاسبانی کردن. کشیک کشیدن:
دو سمن سینه بلکه سیمین ساق
بر در باغ داشتند یتاق.
نظامی.
- یتاق کردن، پاس داشتن و محافظت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یتاق
پاسبانی، پاس داشتن، محافظت کردن
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
فرهنگ لغت هوشیار
یتاق
((یَ))
کشیک، نگهبانی
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
فرهنگ فارسی معین
یتاق
کومه ی شبانان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عتاق
تصویر عتاق
شراب کهنۀ خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتاق
تصویر اتاق
بخشی از یک ساختمان شامل دیوار، سقف و در برای سکونت یا کار، قسمتی از وسیلۀ نقلیه که سرنشینان در آن می نشینند، محفظه ای در دستگاه یا وسیلۀ باربری مثلاً اتاق بار
اتاق انتظار: اتاقی در کنار اتاق پذیرایی که مراجعه کنندگان در آنجا می نشینند تا نوبت ملاقات به ایشان برسد
اتاق بازرگانی: در علم اقتصاد سازمان و محلی که جمعی از بازرگانان برای بحث و شور در امور اقتصادی تشکیل می دهند و دارای رئیس و هیئت مدیره است
اتاق خواب: اتاقی که برای خوابیدن ترتیب دهند، خوابگاه
اتاق عمل: در پزشکی اتاق جراحی، اتاق مخصوصی در بیمارستان که دارای تخت عمل و وسایل جراحی است و بیماران را در آنجا زیر عمل جراحی قرار می دهند
اتاق کار: اتاقی که برای کار کردن ترتیب بدهند و در آنجا کار کنند
اتاق ناهارخوری: اتاقی که در آن غذا بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزاد شدن بنده، خارج شدن بندۀ زرخرید از قید بندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یساق
تصویر یساق
قاعده و قانون، نظام، سیاست، سزا، قصاص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یراق
تصویر یراق
ابزار جنگی از قبیل شمشیر، سپر، تیر، کمان، تفنگ و امثال آن ها
مجموع زین، نمدزین، تنگ، دهانه و آنچه اسب را با آن می آرایند، آشرمه، زین و برگ، زین افزار، یراغ، ساز
نوار بافته شده از مفتول های نازک فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یتاقی
تصویر یتاقی
پاسبان، نگهبان، کشیک چی
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
دو جامۀ کرانها بر هم بسته. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دو جامه که کناره های آنها بهم بندند. (از المنجد) (از اقرب الموارد). شاعر گوید: جاریه بیضاء فی رتاق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ حَ لَ)
آزاد گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بستر، رختخواب، جایی که در آن می خوابند، مأوی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رویاروی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حیال. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). یقال: بنی داره نتاق داره، ای بحیاله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جنگ. (غیاث) (از آنندراج) :
خفتان و زره ز تیغ و تیرش
دل کسب نکرد در یساقت.
نورالدین ظهوری (از آنندراج).
، سیاست، فسق. (سنگلاخ) ، دیوان و دربار. (آنندراج) (غیاث) :
برند دست به دست اهل عشرتم همه روز
چو قحبه ای که به زورش برند شب به یساق.
ملافوقی یزدی (از آنندراج).
، ترتیب و ساختگی، یاساق. یاسا. (آنندراج) (یادداشت مؤلف) : و کان تنکیر الف کتاباً فی احکامه یسمی عندهم الیساق. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
عتاق الطیر، مرغان شکاری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عتاق الخیل، اسبان برگزیده و گرامی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مایۀ قوی که زود رساند خمیر را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آفتاب و قرن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شکافتگی ابر از شعاع آفتاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، لیف ابیض. (فهرست مخزن الادویه). بن پوست سپید خرمابن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، چوب خوشۀ خرما، یا خوشۀ خشک و کج شدۀ آن. (منتهی الارب) ، چند اخلاط است از داروهای آمیخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنچه نخست پیدا شود از شعاع آفتاب. اعلای آفتاب. قرن الشمس. (اقرب الموارد) ، عین الشمس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
خانه و خیمه و بجای قاف غین معجمه نیز آمده و شاید اصل آن وثاق عربی باشد و ترکان عثمانی ((اده)) تلفظ کنند و صاحب غیاث اللغات بنقل ازمصطلحات و لغات ترکی این لفظ را ترکی دانسته است
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج که در 30هزارگزی شمال باختری سنندج و 6هزارگزی شمال دوویسه واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات، حبوبات، و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
شراب نیک کهنه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
به لغت ترکی به معنی کمان آهنین است. (از اخبارالدوله السلجوقیه ص 1). رجوع به کمان شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یُ)
پاسبان و نگهدارنده و محافظت کننده. (برهان). پاسبان و نگهدارنده. (آنندراج). پاسبان و چوکیدار. (رشیدی). پاسبان و نگاهبان و محافظ ونگاهدارنده. یتاقدار. (از ناظم الاطباء) :
برون شد یزک دار دشمن شناس
یتاقی کمر بست بر جای پاس.
نظامی.
به خواب نازشه با ترک نوشاد
ز هندوی یتاقی کی کند یاد.
خسروانی (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
خایه باد غری خاز ترش خاز مایه (خاز خمیر)، خور بخش بخش بیرون آمده خور از زیر ابر، بن نیام خرما، چوبخوشه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یساق
تصویر یساق
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یطاق
تصویر یطاق
یاطاق: ترکی خوابگاه شبستان خوابگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یراق
تصویر یراق
سلاح، اسلحه سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
آزادگشتن: بردگان و کنیزان مرغان شکاری می کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی بنگریدبه اطاق خانه بیت جای دیوار دارو مسقف در سرا، خیمه. ترکی گریچه تالار گتک یاخته (حجره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتاقی
تصویر یتاقی
((یَ))
پاسبان، نگهبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتاق
تصویر عتاق
((عَ))
آزاد شدن بنده و زرخرید از قید بندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یطاق
تصویر یطاق
((یَ))
خوابگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یراق
تصویر یراق
((یَ))
ساز و برگ اسب، سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یساق
تصویر یساق
((یَ))
سیاست، فسق (سنگلاخ)، ترتیب و ساختگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتاق
تصویر اتاق
((اُ))
خانه، چهاردیواری دارای سقف، خیمه. اطاق، اوتاغ و اوتاق هم گویند
فرهنگ فارسی معین