جدول جو
جدول جو

معنی یاکند - جستجوی لغت در جدول جو

یاکند
یاقوت، برای مثال کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان / جمست را چه خطر هر کجا بود یاکند (شاکر بخاری - شاعران بی دیوان - ۴۶)
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
فرهنگ فارسی عمید
یاکند
(کَ)
یاقوت. (آنندراج). سنگ قیمتی، این لفظ را تازیان تازیکانیده (یعنی معرب ساخته) یاقوت گفته اند. (ناظم الاطباء) :
کجا تو باشی گردند بیخبر خوبان
جمست را چه خطر هرکجا بود یاکند.
شاکر بخارایی (از آنندراج).
پندی دهمت که باشد آن پند
بهتر ز هزار لعل یاکند.
حکیم طرطری (از جهانگیری).
حقۀ یاکند پر از کسپرچ
گر بندیدی لب و دندانش بین.
رضی الدین لالای غزنوی.
و رجوع به یاقوت شود
لغت نامه دهخدا
یاکند
یاقوت
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
فرهنگ لغت هوشیار
یاکند
((کَ))
یاقوت
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
فرهنگ فارسی معین
یاکند
یاقوت
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاکند
تصویر پاکند
یاقوت، نوعی سنگ معدنی گران بها به رنگ سرخ، زرد، کبود، سبز یا سفید که نوع سرخ و شفاف آن بعد از الماس از بهترین احجار کریمه است و هرچه بزرگ تر و خوش رنگ تر باشد گران بهاتر است، یاکند، لب سرخ معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاوند
تصویر یاوند
خداوند، پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(لُ صی یَ)
مقابل آکندن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ دَ)
آکندن:
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خون دل بیاکندم.
رودکی.
وگر ببلخ زمانی شکار چال کند
بیاکند همه وادیش را به بط و بچال.
عماره.
رجوع به آکندن و آگندن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
شکل و هیأت. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
شهری است در ترکستان شرقی میان کاشغر و ختن از توابع چین. در ساحل چپ نهری به همین نام. در نزهه القلوب ذیل ختن آمده است: مملکتی بزرگ است و از اقلیم چهارم و پنجم از مشاهیر بلادش کاشغر و ینگی تلاس وصیرم و یارکند. ص 258 و در آنندراج آمده است: نام شهری است که دارالملک و مرکز سلطنت حکمران ختن است مردمان خوب سیرت و دختران خوب صورت دارد مانند دوشیزگان کاشغر روی گشاده باحسن و جمال و غنج و دلال در کوچه وبازار گردش نمایند هرکس طالب مواصلت دختری شود به اشارۀ او وکیل و منسوب او را بیند و به اندک مایه صداق بهم پیوندند ولی شوهر بخواهد برود باید طلاق دهد اولاد نر از آن پدر و ماده از آن مادر خواهد بود و اینان یعنی حاکم آنجا از جانب خاقان ختا مقرر است و حکمش برهمه ختن روا خواهد بود. و رجوع به یارقند شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نفرین. (شعوری ج 2 ورق 443). و بیانکی می گوید فارسی است به معنی دشنام و دشنام دادن
لغت نامه دهخدا
(یارْ وَ)
دهی است از بخش نطنز شهرستان کاشان. با 460 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین است. در 18هزارگزی شمال ضیأآباد واقع است و دارای 834 تن سکنه میباشد و آب آن از رود خانه قوزلی و قنات است. محصول آن غلات و میوه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پاکنده. مطلق یاقوت اعم از زرد و سفید و سرخ و بدین معنی بجای حرف اول یاء حطی هم آمده است. (برهان) :
کجا تو باشی گردند بیخطر خوبان
جمست را چه خطر هر کجا بود پاکند.
شاکری.
و صاحب فرهنگ رشیدی این کلمه را با باء موحده ضبط کرده و گفته است که به یای حطی است نه به باء و حق نیز همانست چنانکه یاقوت معرب یاکند است، سنبل
لغت نامه دهخدا
(کَ)
یاقوت را گویند و آن جوهری است معروف. (برهان قاطع). گوهری گرانبها که سرخ و زرد و آبی است. (یادداشت مؤلف). جوهری است معروف و به بای پارسی هم آمد. یعنی: پاکند. (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج). یاقوت که یکی از جواهر است و سرخ. (ناظم الاطباء). مصحف یاکند است. (حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع). و رجوع به یاکند شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از یاوند
تصویر یاوند
((وَ))
پادشاه، جمع یاوندان
فرهنگ فارسی معین