ابن قچقار. یکی از امرای سلطان برکیارق که از طرف همین پادشاه بخوارزمشاهی تعیین شد ولی بقتل رسیدو قطب الدین محمد بن انوشتکین (490 هجری قمری) خوارزمشاه گردید. این نام در جهانگشای جوینی (چ لیدن ج 2 ص 3) بهمین صورت مذکور یعنی به لام آمده است لیکن ابن اثیراکنجی ضبط کرده است و همین ضبط صحیح بنظر میرسد. رجوع به ’اکنجی’ و جهانگشای جوینی ج 2 ص 3 و حاشیۀ همان صفحه و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 317 (حاشیه) و کامل ابن اثیر ج 10 ص 110 (حوادث سنۀ 490 هجری قمری) شود
ابن قچقار. یکی از امرای سلطان برکیارق که از طرف همین پادشاه بخوارزمشاهی تعیین شد ولی بقتل رسیدو قطب الدین محمد بن انوشتکین (490 هجری قمری) خوارزمشاه گردید. این نام در جهانگشای جوینی (چ لیدن ج 2 ص 3) بهمین صورت مذکور یعنی به لام آمده است لیکن ابن اثیراکنجی ضبط کرده است و همین ضبط صحیح بنظر میرسد. رجوع به ’اکنجی’ و جهانگشای جوینی ج 2 ص 3 و حاشیۀ همان صفحه و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 317 (حاشیه) و کامل ابن اثیر ج 10 ص 110 (حوادث سنۀ 490 هجری قمری) شود
نالان شدن، نالان بودن، بیماری، علت، مرض، درد، رنجوری، مریضی، داء، ناخوشی: ما را با خودبرد و آن نواحی ضبط کرد و به ما سپرد و بازگشت به سبب نالانی و نزدیک آمدن اجل، (تاریخ بیهقی)، پدر خداوند امروز از ضعف و نالانی چنین است که پوشیده نیست، (تاریخ بیهقی ص 131)، امیر گفت: مرا امسال که ... آن نالانی افتاد پس از حادثۀ آب، (تاریخ بیهقی ص 540)، نالانی تو تا خبر آمد به نزد ما بر ما عیان نمود همه خویشتن اجل، سوزنی، آن نه نوش است که گویند پس از تلخی می صحت اوست پس از تلخی نالانی نوش، سوزنی، جان ترا خدای عطا داد بازما بر تو اثر نماند ز نالانی و علل، سوزنی، ، حالت و صفت نالان، رجوع به نالان شود
نالان شدن، نالان بودن، بیماری، علت، مرض، درد، رنجوری، مریضی، داء، ناخوشی: ما را با خودبرد و آن نواحی ضبط کرد و به ما سپرد و بازگشت به سبب نالانی و نزدیک آمدن اجل، (تاریخ بیهقی)، پدر خداوند امروز از ضعف و نالانی چنین است که پوشیده نیست، (تاریخ بیهقی ص 131)، امیر گفت: مرا امسال که ... آن نالانی افتاد پس از حادثۀ آب، (تاریخ بیهقی ص 540)، نالانی تو تا خبر آمد به نزد ما بر ما عیان نمود همه خویشتن اجل، سوزنی، آن نه نوش است که گویند پس از تلخی می صحت اوست پس از تلخی نالانی نوش، سوزنی، جان ترا خدای عطا داد بازما بر تو اثر نماند ز نالانی و علل، سوزنی، ، حالت و صفت نالان، رجوع به نالان شود
اسب که اصیل نباشد. محمر (ج، محامر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حماره.کودن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
اسب که اصیل نباشد. محمَر (ج، محامِر). (منتهی الارب). اسب از جنس بد. اسب کندرو که لایق پالان باشد. (رشیدی). اسب باربردار. (غیاث اللغات). هر ستور که پالان دارد. اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین. حِمارَه.کَودَن. پلانی. (رشیدی). اسب گران رَو. (دهار). باری. مقابل زینی و سواری: والحماره کجبانه، الفرس الهجین کالمحمره، فارسیته پالانی. (مجدالدین) : ندانستی تو ای خر غمر کبج لاک پالانی که با خرسنگ برناید سروزن گاو ترخانی. ابوالعباس. چهارهزاراسب گرانبهاآنروز بدست آمد یعقوب (بِن لیث) را دون اشتر و استر و خر و اسبان پالانی و ترکی. (تاریخ سیستان). و (اسب) را که کمالی داده اند که خر را نداده اند اگر وی از کمال خویش عاجز آید از وی پالانی سازند و با درجۀ خر افتد. (کیمیای سعادت). که جلدی زیرکی را گفت من پالانئی دارم ازین تندی و رهواری چو باد و ابر نیسانی بدو گفتا مگو چونین گر او را این هنر بودی نبودی چون خران نامش میان خلق پالانی. سنائی
فرق سر، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192)، هرچیز که پوشاند سر را، (ناظم الاطباء)، اما در کتب و مآخذ دسترس دیگر دیده نشد، باک داشتن، ما ابالیه، و به بالا، و باله، و بلاء و مبالاه، التفات نمی کنم، باک نمیدارم، (ناظم الاطباء)، اصل آن بالیه بود و جهت تخفیف یای آن را برداشته اند، (ناظم الاطباء)
فرق سر، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192)، هرچیز که پوشاند سر را، (ناظم الاطباء)، اما در کتب و مآخذ دسترس دیگر دیده نشد، باک داشتن، ما ابالیه، و به بالا، و باله، و بلاء و مبالاه، التفات نمی کنم، باک نمیدارم، (ناظم الاطباء)، اصل آن بالیه بود و جهت تخفیف یای آن را برداشته اند، (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیّه و در 11 هزارو پانصدگزی شمال باختری ارومیّه در مسیر راه ارابه رو ارومیّه به موانا در دامنه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 51 تن سکنه، آب آنجا از روضه چای تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راهش مالرو است، تابستان از راه ارابه رو موانا میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیّه و در 11 هزارو پانصدگزی شمال باختری ارومیّه در مسیر راه ارابه رو ارومیّه به موانا در دامنه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 51 تن سکنه، آب آنجا از روضه چای تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راهش مالرو است، تابستان از راه ارابه رو موانا میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب باختری جوی رز و یک هزارگزی شوسه شاه آباد به ایلام واقع شده زمینش دشت و هوایش سردسیر است و 1750 تن سکنه دارد، آبش از سراب ایوان و محصولش غلات و برنج و حبوبات و توتون و لبنیات میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری است و چادرنشین هستند، زمستان گرمسیر را به حدود باخترایوان و سومار میروند، در دو محل نزدیک بهم به علیاو سفلی مشهورند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد که در 7 هزارگزی جنوب باختری جوی رز و یک هزارگزی شوسه شاه آباد به ایلام واقع شده زمینش دشت و هوایش سردسیر است و 1750 تن سکنه دارد، آبش از سراب ایوان و محصولش غلات و برنج و حبوبات و توتون و لبنیات میباشد، شغل اهالی زراعت و گله داری است و چادرنشین هستند، زمستان گرمسیر را به حدود باخترایوان و سومار میروند، در دو محل نزدیک بهم به علیاو سفلی مشهورند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
قاموس الاعلام ترکی آرد: قصبۀ مرکزی ایالت ’لوقریده’ (لوکرید) است که در مشرق یونان و صدهزارگزی شمال غربی آتن، در بغاز تالانتی واقع است، و 6000 تن سکنه دارد
قاموس الاعلام ترکی آرد: قصبۀ مرکزی ایالت ’لوقریده’ (لوکرید) است که در مشرق یونان و صدهزارگزی شمال غربی آتن، در بغاز تالانتی واقع است، و 6000 تن سکنه دارد
ترکی دروغزن، بی بند و بار، ریسمان باز (و در ترکی دروغگو) بی بند و بار، ریسمان باز کسیکه دربالای ریسمان ضخیمی که بربالای دوچوب تیرمتصل واز دوسوی بزمین وصل شده کارهای شگفت انگیز کند
ترکی دروغزن، بی بند و بار، ریسمان باز (و در ترکی دروغگو) بی بند و بار، ریسمان باز کسیکه دربالای ریسمان ضخیمی که بربالای دوچوب تیرمتصل واز دوسوی بزمین وصل شده کارهای شگفت انگیز کند