جدول جو
جدول جو

معنی یاشماق - جستجوی لغت در جدول جو

یاشماق
نقاب، نقابی که زنان ترک بر چهرۀ خود می اندازند
تصویری از یاشماق
تصویر یاشماق
فرهنگ فارسی عمید
یاشماق
چارقدی که زنان ترک سر و نیمۀ زیرین روی را بدان پوشند، لچکی که بر زنخ بندند، چانه بند، (یادداشت مؤلف)، خمار، دهان بند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناشمار
تصویر ناشمار
بی شمار، ناشمرده، شمرده نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باشماق
تصویر باشماق
کفش، پوششی برای محافظت از پا، پا افزار، پاپوش، لخا، لکا، پایدان، پایزار، پااوزار، چارق
فرهنگ فارسی عمید
ییلاق، یایلاغ، جای تابستانی: تا یایلاق و قشلاق شما بسیار گردد، (رشیدی)، چون از آن گریوه می گذرند همه صحرای مرغزار و یایلاق است، (جامع التواریخ رشیدی)، از اینجا به سرعت تمام روانه گشته به پای دماوند راند و آنجا منتظر جواب بایدو بنشست و موسم یایلاق در آن حدود گذرانید، (تاریخ مبارک غازانی)، به وقت عزیمت به یایلاق و قشلاق ساوریها زیادت از آش می نهادند، (تاریخ مبارک غازانی ص 328)،
- یایلاق کردن، به یایلاق رفتن و تابستان در آنجا گذراندن: لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود و یایلاق در شترکوه کرد، (تاریخ مبارک غازانی)، شهزاده انبارجی و لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود یایلاق در شترکوه کرد، (تاریخ مبارک غازانی ص 36)، و به راه سلطان میدان به فیروزکوه بیرون آمد و به دماوند یایلاق کردند، (تاریخ غازانی ص 41)،
- قشلاق و یایلاق کردن، به قشلاق و یایلاق رفتن و زمستان را در قشلاق و تابستان را در یایلاق گذراندن: و همچنین لشکری که با پسر او ساربان برکنار آمویه و بادغیس و شبورغان قشلاق و یایلاق میکردند، (تاریخ غازانی ص 26)
لغت نامه دهخدا
(رِ لِ)
صاحب النقود العربیه ذیل ’اسماء نقود مستحدثه پس از عصر عباسی’ آرد: یرملق (ی ر ل) سلیمی و بعضی آن را یارملق نویسند اصل آن از ترکی ’یارم’ به معنی نیم است و رویهمرفته معنای آن ’این نیم’ یا ’این نیم قرش’ و امثال آن است. یارملق سکۀ مصری از نقره بوده و پیش از دوران ترکها رواج داشته است. (النقود العربیه ص 188 و نیز ص 86)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ)
بی شمار. نامعدود. ناشمرده: به این دانه های ناشمار قسم،سوگندی است که بر سر سفره ضمن اشاره به قاب برنج یابر سر خرمن گندم با اشاره به دانه های گندم خورند
لغت نامه دهخدا
نوعی جغد بزرگ، از شاه بوف خردتر است و مثل شاه بوف شاخ دارد، (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه سنندج و همدان میان گردنۀ دینار و گردنۀ همه کس در 1267هزارگزی سنندج
لغت نامه دهخدا
حاجی یاتماز رجوع به حاجی یاتماز شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه سنندج که در 48 هزارگزی جنوب خاوری سنندج و 12 هزارگزی جنوب دهگان در دامنه واقع است، ناحیه ای است سردسیر با 1040 تن سکنه و آب آن از چشمه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و مختصری میوه (خصوصاً انگور) و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یاشماق. (یادداشت مؤلف) : شربتی، پارچه ای است بسیار نازک (دلبند) از آن یشماق سازند. (دیوان نظام قاری ص 201). و رجوع به یاشماق شود
لغت نامه دهخدا
کفش، پاافزار
لغت نامه دهخدا
نوعی ماکیان که پرهای انبوهی در زیر گلو دارد، مرغ ریشدار
لغت نامه دهخدا
تصویری از چاخماق
تصویر چاخماق
چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماق
تصویر ارماق
جمع رمق، باقی جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشماط
تصویر اشماط
درآمیختن، دو موی شدن: دورنگ شدن، ریزاندن برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشماع
تصویر اشماع
به بازی وا داشتن، درخشیدن چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشمام
تصویر اشمام
بو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشداق
تصویر اشداق
جمع شدق، کج دهان ها، کناره های رود بار رود کنارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشراق
تصویر اشراق
روشن شدن ودرخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشفاق
تصویر اشفاق
جمع شفق، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشناق
تصویر اشناق
تاوان زخم ستدن، ستمگری دراز دستی، با دوال بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
جمع شوق، آرزومندیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشماس
تصویر اشماس
آفتابناکی رماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احماق
تصویر احماق
دیوانه یافتن، فرزند گول یافتن، گول خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشماق
تصویر باشماق
ترکی باشه نام جایی است ترکی کفش، دم پایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشمار
تصویر ناشمار
نامعدود، نا شمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارماق
تصویر قارماق
ترکی چنگل نشپیل چنگلی فلزی و نوک تیز که بر سر دام ماهی نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یادمان
تصویر یادمان
آن چه برای یادبود کسی یا روی دادی ساخته می شود، مراسمی که برای یادبود کسی یا چیزی برپا می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قارماق
تصویر قارماق
چنگکی فلزی و نوک تیز که بر سر دام ماهی نصب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادمان
تصویر یادمان
اثر، نشانه، خاطره
فرهنگ واژه فارسی سره
رنگین کمان
فرهنگ گویش مازندرانی
عرف آهتسه صحبت کردن عروس نزد اقوام شوهر که به مدت یکسال ادامه
فرهنگ گویش مازندرانی
چماق
فرهنگ گویش مازندرانی