جدول جو
جدول جو

معنی یاسیج - جستجوی لغت در جدول جو

یاسیج
یاسج:
عجب دلتنگ و بیمارم ز صد بگذشت تیمارم
تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی،
منوچهری (از جهانگیری)،
رجوع به یاسج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یاسین
تصویر یاسین
(پسرانه)
نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یاسین
تصویر یاسین
سی و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه، یس، حبیب نجّار، قلب قرآن، ریحانهالقرآن، دافعه. گفته اند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفته اند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان» است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باسیج
تصویر باسیج
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
تیر، تیر پیکان دار
فرهنگ فارسی عمید
پرستوک، پرستو، (آنندراج)، پرستوک، قرلغوج، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 153)، چلچله، پرستو، (ناظم الاطباء) :
چو کرده ست خیل زمستان گذار
به باسیج آمد پیام بهار،
میرنظمی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام سورۀ سی و ششم از قرآن مجید، پس از ’الفاطر’ و پیش از ’الصافات’، آن را 83 آیه است، در ابتدای آن ثنای رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم مذکور است و نزد بعضی یاسین یکی از اسمای آن حضرت
است و در آن ناسخ و منسوخ نیست و نیز نوشته اند که ’یا’ حرف ندا و ’سین’ کنایه از لفظ سید است (از تفسیر حسینی و غیره) و در بیضاوی مسطور است که سین مخفف انیسین است که تصغیر انسان باشد و تصغیر در اینجا برای تعظیم است (غیاث)، از اسامی حضرت رسول، (مجموعۀ مترادفات ص 123)، و آن را در رسم الخط قرآن (یس) نویسند و صاحب آنندراج علاوه بر آنچه غیاث آورده است گوید و گاه کنایه از نار است و شعر ذیل را از میرخسرو شاهد آورده:
چند گویی لب به دندانت گزم
در دهان مرده یاسین می دمی،
میر خسرو،
در صورتی که یاسین در شعر مزبور به معنای همان سوره قرآن است که دمیدن و فروخواندن آن را طبق روایات اثرها باشد، و ابوالفتوح رازی آن را (ای سیدعالم) ترجمه کرده و در تفسیر آن آرد: قوله تعالی یس، قراء در این کلمه خلاف کردند حمزه و کسایی و خلف و عاصم در بیشتر روایات به امالۀ الف یاسین خواندند جز که کسایی امالۀ صریح کرد و دیگران از اینان بین بین و باقی قراءاماله نکردند به یاء مفتوح خواندند و ابوعمرو و حمزه و ابوجعفر و عاصم در بیشتر روایات اظهار نون کردنداز یاسین و نون ساکن خواندند، راویان نافع و ابن کثیر در این مختلف شدند و در شاذ قراء شواذ به فتح نون و ضم و کسر خواندند تشبیه ا به این و منذ و امس، مفسران در معنی او خلاف کردند بعضی گفتند قسم است، عبداﷲ عباس گفت معنای آن است که، یا انسان به لغت طی یعنی، یا آدمی، ابوالعالیه گفت یا رجل، ای مرد سعید، جبیر گفت یا محمد دلیلش قوله انک لمن المرسلین و قوله سلام علی آل یاسین ... و قال آن را آیتی توان شمرد، دیگر آنکه مطابق سر آیات است، (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 401)، و نیز رجوع به صفحۀ 399 همان مجلد از همان تفسیر شود،
یا نفس لا تمحضی بالنصح مجتهداً
علی الموده الا آل یاسینا،
السید الحمیری،
ابوبکر وراق گفت یا سید البشر اگر گویند چرا پس آیتی می شمرند و طس نمی شمرند، گوییم طس بر وزن قابیل و هابیل است از اسماء مفرد و اسم مفرده آیتی نباشد، چون معنا ندارد و یاسین نه چنین است برای آنکه یاء که در اول اوست حرف ندا را می ماند، به منزلۀ قولک یا زید و گون مشتبه باشد، به این جمله کلام بود و مفید و چون فایده دهد،
سورۀ یاسین از قوارع قرآن کریم است و آنها عبارتند از آیاتی که هر که آنها را بخواند از شیاطین و انس و جن مصون و مأمون شود ... از قبیل آیهالکرسی و آخر سورۀ البقره و ... (از تاج العروس ذیل ق رع) :
رادی بر تو پوید چون یار بریار
بخل از تو نهان گردد چون دیو ز یاسین،
فرخی،
و اکنون ز خوی او چو شدی آگه
بردم به جان خویش یکی یاسین،
ناصرخسرو،
از علم پاک جانش وز زهد دل ولیکن
بر رو نبشته طاها بر طیلسانش یاسین،
ناصرخسرو،
شاعری هست اندرین مجلس که اهل روزگار
کرده اند اشعار او چون سورۀ یاسین زبر،
معزی (دیوان ص 366)،
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طاسین میم و طاها،
خاقانی،
عقل و جان چون بی و سین بر دریاسین خفتند
تن چو نون کز قلمش دور کنی تا بینند،
خاقانی،
- سر کوچه یاسین و الرحمن خواندن، کنایه از گدایی کردن است،
- یاسین در گوش خر خواندن، کنایه از کار بی حاصل کردن و رنج بیهوده درباره شخص نالایق و ناقابل بردن است، این تمثیل را گاهی مختصر می کنند و آن را یاسین خواندن می گویند، (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده)،
،
یاسین مغربی، حرزی است که با سورۀ یاسین و بعض ادعیه تدوین شده است: یاسین کنند حرز و امام زمان کشند، نیز به معنی یا انسان می باشد، (از ناظم الاطباء)، بعض عرب و پاره ای ترکان آن را به مردم نام دهند
لغت نامه دهخدا
صاحب یاسین، کنایت از مردی از بنی اسرائیل باشد که داستان او در سورۀ یس آیه های (20 تا 30) چنین آمده است: و جاء من أقصی المدینه رجل یسعی قال یاقوم اتبعوا المرسلین، اتبعوا من لا یسئلکم اجراً ... چون پیغمبر اسلام از محاصرۀ اهل طائف دست بر داشت، عروه ابن معتب بن مالک بن کعب بن عمرو بن سعد بن عوف بن ثقیف ثقفی که از بزرگان ثقیف بود، بدو پیوست و اسلام آورد و اجازه گرفت و بازگشت و طایفۀ خود را به اسلام بخواند، ایشان درصدد قتل او بر آمدند و صبحگاهان هنگام نماز او را کشتند، چون خبر قتل او به پیغمبر رسید، گفت: مثل عروه مثل یس است قوم خود را بحق خواند و قوم او وی را کشتند، (از الامتاع مقریزی ج 1 ص 490)
الیاس، از جمله انبیای مرسل است و نام پدر بزرگوارش به قول بعضی از مفسران و صاحب طبری، یاسین بوده، (حبیب السیر جزو 1 ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش تل خسروی شهرستان بهبهان، با 150 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اُ سِ یْ یِ)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، در 37000 گزی شمال خاوری اهواز و 4000 گزی شمال راه ویس به نفت سفید. دشت، گرمسیر. سکنۀ آن 60 تن. شیعه. زبان: عربی و فارسی. آب آن از چاه است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین ازطایفۀ حمید هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ)
تیر پیکان دار و بعضی گفته اند تیری است که پادشاهان نام خود را بر آن نویسند و یاسچ هم آمده است. (برهان). تیر. (جهانگیری). تیر دوکارده. (غیاث). نوعی است از تیر و در فرهنگ. (جهانگیری). بضم سین به معنی مطلق تیر گفته و یاسیج باضافۀ یا نیز آمده. و سیف اسفرنگ به معنی پیکان تیر نظم کرده است و لیکن به معنی تیر نیز میتوان گفت. (رشیدی) (سروری) (از آنندراج). یاسچ:
به دست بندگانت در کمان شد ابر نیسانی
که از وی یاسج و یغلق همی بارند چون باران.
مجیر بیلقانی.
یاسجی کز غمزۀ چشم یک اندازش برفت
گرچه از دل بگذرد پیکانش در بربشکند.
مجیر بیلقانی.
کم ز مرغ نامه آور نیست نزد بیدلان
یاسج ترکان غمزه ش کز کمان افشانده اند.
خاقانی.
نام سلطان خوانده هم بریاسج سلطان از آنک
دل علامتگاه یاسجهای سلطان دیده اند.
خاقانی.
ترکان غمزۀ او چون درکشند یاسج
در هر دلی که جوئی پیکان تازه بینی.
خاقانی.
پاسخ او به یاسجی بازدهی که در ظفر
ناصر رایت حقی ناسخ آیت شری.
خاقانی.
ترکان کمین غمزۀ تو
یاسج همه بر کمان نهاده.
خاقانی.
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده
دل را شکاف و یاسج او درمیان طلب.
خاقانی.
گوئیا کمان در دست بندگانت ابر نیسانی بود
که از او باران یغلق و یاسج میبارید.
راوندی (راحه الصدور).
یاسج شه که خون گوران ریخت
مگر آتش ز بهر آن انگیخت.
نظامی.
دست بدار از سر بیچارگان
تا نخوری یاسج غمخوارگان.
نظامی.
ز قاروره و یاسج و بید برگ
قواره قواره شده درع و ترگ.
نظامی.
یاسجی برکشید و بر پهلوی بچه راست کرد، مادرش در پیش آمد تاسپر آفت شود چون تیر بر ماده راست کرد نرمیش در پیش آمد تا مگر قضا گردان ماده شود. (مرزبان نامه، ص 471و 472).
بروی صف شده از زخم یاسج
همه اعضای او چون پشت کاسج.
نزاری.
این کلمه گاه به صورت مرکب با افعال افشاندن، برکشیدن، آمدن، باریدن، درکشیدن، برکشیدن، نهادن، خوردن به کار رود. رجوع به شواهد کلمه شود. با افکندن و زدن به صورت ذیل استعمال شده است:
- یاسج افکن، تیرانداز. تیرافکن:
چشم کمانکش او ترکیست یاسج افکن
چون صبر کرد غارت ز ایمان چه خواست گوئی.
خاقانی.
- یاسج زنان، در حال تیراندازی:
هر زمان یاسج زنان صیادوار
آیی از بازو کمان آویخته.
خاقانی.
- یاسج غمخوارگان خوردن، نشانۀ تیر آه مظلومان قرار گرفتن:
دست بدار از سر بیچارگان
تا نخوری یاسج غمخوارگان.
نظامی.
، پیکان. (فرهنگ جهانگیری) :
یاسج آه دل آلودۀ خود را هرشب
راست کرده بسر تیر سحر بربندم.
سیف اسفرنگی (از فرهنگ جهانگیری).
صاحب انجمن آرا نیز نوشته است که از این بیت سیف اسفرنگی معنی پیکان نیز فهمیده می شود که گفته یاسج آه دل آلوده... و سپس اضافه می کند اما چون تیر سحر کنایه از آه سحری است به معنی تیر درست است، به معنی نیزه نیز نوشته اند. (غیاث اللغات) ، گاهی مراد از آن آه مظلومان باشد. (غیاث اللغات). و رجوع به ترکیب یاسج غمخوارگان خوردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یاسین
تصویر یاسین
نام یکی از سوره های قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
تیر پیکان دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاسین
تصویر یاسین
یس، نام یکی از سوره های قرآن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاسج
تصویر یاسج
((س))
یاسچ، یاسیج، تیر پیکان دار
فرهنگ فارسی معین